X

کینه و نفرت یهود از مسیح و مسیحیت بخش ۲

 

 5- دنیایی که در آن زندگی میکنیم!

دنیای امروز دنیای عجیبی است! امروزه در کلیساهای مترقی و پیشرفتۀ دنیا در رسانه های ثروت زده و سیاسی، در بین متفکران روشنفکر و دانا بر همه چیز، هر گونه عقیده و نظری که بر ضد اسرائیل باشد بلافاصله محکوم شده و آن را " ضد یهود " لقب میدهند. همین چند سال پیش آقای مل گیبسون با ساختن فیلم " شور و احساس مسیح " انقلابی در بین امت یهود ایجاد کرد!همه بر ضد این فیلم صحبت کردند، غیر از دنیای اسلام!( آن هم به دلیل حماقت و کینه) خانوادۀ او با او مخالفت کرد و سران کاهنان و روسای یهود علنا او را " ضد یهود " خوانده و او را با هیتلر مقایسه کردند! گیبسون بدبخت! در مصاحبۀ تلویزیونی خود گفت:" من هیچ چیز از خودم اضافه نکردم. من فقط وقایع انجیل را به فیلم تبدیل کرده ام!" این وقایع انجیل تا به همین امروز پس از دو هزار سال هم برای یهود و هم برای اسلام خطرناک و ضد بشری است! یهودیان پس از واقعۀ جنگ جهانی دوم جو دنیا را طوری درست کرده اند که هر گونه فکر ضد یهود به هیتلر ربط داده میشود و بلافاصله آن را از ریشه محکوم میکنند. واقعۀ کشتار یهودیان، یکی از دردناکترین و اسفناکترین وقایع تاریخ بشری است و ننگی بر دامن تمام آن انسانهایی خواهد بود( از هر ایمان و از هر باور و هر عقیده ایی) که از آن حمایت کردند یا سکوت کردند. مگر خون عیسای مسیح و ندامت با اشک و نالۀ آنان، گناه آنان را پاک کند و بس. شاگردان به نزد عیسای مسیح آمدند و به او خبر دادند که پیلاطس تعداد زیادی از جلیلیان را در معبد قتل عام کرده است. پاسخ عیسای مسیح بسیار تکان دهنده است؛ ما هرگز قادر به درک پاسخ عیسای مسیح و نحوۀ برخورد او با این واقعه نخواهیم بود؛ اگر تصویر آسمانی و درست از اراده و اقتدار حاکم و مطلق یهوه بر تمام هستی و موجودات و اشیاء و هست و نیست نداشته باشیم. عیسای مسیح آن روز پاسخ میدهد:" آیا تصور میکنید این جلیلیان که دچار آن سرنوشت شدند از سایر جلیلیان خطاکار تر بودند؟ یقینا، خیر؛ اما بدانید اگر توبه نکنید همۀ شما مانند آنان نابود خواهید شد." ( لوقا 13: 2- 3 ). عیسای مسیح یک یهودی بود، جلیلیان همشهری های او بودند. یهودی بودند. آیا عیسی هیچ عاطفه و احساسی ندارد؟ حاشا! او خداوند محبت و بخشش و فیض و رحمت است. اما او چون خداست، او ورای ماجرا را میبیند. او از چاه یوسف شاهزادگی یوسف را دیده است! پس ورای وقایع جنگ جهانی دوم و قتل عام موحش و تکان دهندۀ یهودیان توسط فرد جنایتکاری مانند هیتلر باید اراده و نقشۀ مطلق خدا را برای ابتدا قوم یهود سپس برای تمام ساکنین دنیا دید. نوع و چگونگی وقایع نباید ما را مسحور خود سازد، بلکه عظمت اراده و قوت خدا برای اجرا کردن طرح الهی و آسمانی خود. از اینرو برای اینکه مسحور و مسخ این واقعه نگشته و تصویر عظیم الهی را از آن غفلت نکنیم اجازه بدهید تا با هم به تاریخچۀ کوتاهی نگاه کنیم.  اجازه بدهید کمی با هم به تاریخ یهود نگاه کنیم و ببینیم که آیا در تاریخ یهود این اولین بار بود که آنها قتل عام میشدند؟ تبعید میشدند؟ یهودیان متفکر و سران کاهنان و روسای آنان در وقایع جنگ جهانی بی تفاوتی مسیحیت را محکوم میکنند؛ وقایع جنگهای صلیبی و کشتار یهودیان توسط صلیبیون را به گردن مسیحیت میاندازند اما وقایع روی داده در تاریخ خود را به گردن چه کسی خواهند انداخت؟

6- مختصری بر تاریخ یهود

1- از همان آغاز پیدایش اسرائیل شما وقایع تکان دهنده ایی را میخوانید که با شما از عدالت و داوری خدا بر علیۀ گناه و شورش بر ضد قدوسیت او از جانب قوم اسرائیل بوده است سخن میگوید. پولس رسول در رسالۀ اول قرنتیان باب 10 آیات 1- 11 برای اینکه برای ما ایمانداران در مسیح درس عبرتی را بیان کند به سه نکته در خصوص گناهان اسرائیل درست زمانی که از مصر بیرون آمده بودند، قبل از اینکه وارد سرزمین موعود شوند اشاره میکند. یهودیان پولس را قبول ندارند و او را کافر میدانند و قصد کشتن او را کردند، اما تورات خود را که نمیتوانند رد کنند! ایاتی که پولس بیان میکند تماما گواه بر وقایع کتاب خروج و اعداد نوشتۀ خود موسی میباشد. پولس سه گناه را به قوم اسرائیل اختصاص میدهد: بت پرستی، گناهان جنسی و شکایت بر علیۀ خدا؛ پولس میگوید در واقعۀ پرستش گوسالۀ طلایی به دستور خدا قریب به بیست و سه هزار اسرائیلی قتل عام شد. در واقعه شورش بر علیۀ خدا سه قوم( قورح، داتان، ابیرام) زن و فرزند و اموال آنان به فرمان خدا توسط زمین تماما محو شدند.

2- عهد عتیق پر از وقایع بی ایمانی و گناهان مکرر و تنبیهات مکرر خدا بر علیۀ اسرائیل است. شرارت و گناهان فرزندان یعقوب تا به جایی پیش میرود که به جدایی بین خود اسرائیلی ها  ختم میشود، اسرائیل( منطقۀ جنوب) و یهودا( منطقۀ شمال) سرزمین داده شده از جانب خدا به آنان را بین خود تقسیم میکنند.( تقریبا 920 سال قبل از میلاد مسیح)  اما شرارت و ستیزه جویی بر علیۀ قدوسیت و پاکی یهوه هرگز پایان نپذیرفت. انبیاء آمدند، برای اسرائیل گریه کردند، دعا کردند، تهدید کردند، هشدار دادند، نصیحت کردند، التماس کردند که از راه گناه بازگشته، توبه کرده و قلب و جان و دل خود را به یهوه، همان خدایی که آنان را با قوت دست راست خود از اسارت مصریان خارج ساخت و به آنان سرزمینی داد که هرگز برای آن زحمتی نکشیده بودند، بدهند؛ اما آنان انبیاء را به زندان انداختند، آنان را کشتند. پس خدا آنان را تنبیه کرد. ابتدا پادشاهی اسرائیل توسط امپراطوری آشور سقوط میکند ( تقریبا بین سالهای 740 تا 722 قبل از میلاد  ) و در سالهای 597 قبل از میلاد اولین گروه تبعیدیان اسرائیلی به شهر بابل آغاز میشود. سپس در سالهای 586 قبل از میلاد اورشلیم مرکز پادشاهی یهودا توسط نبوکدنصر سقوط کرده و معبد سلیمان خراب شده و آنها نیز به تبعید برده میشوند.

3- بین سالهای 336 تا 323 بدلیل امپراطوری یونان  زیر نظر اسکندر مقدونی، فرهنگ هلنیست در تمام شرق رواج یافت. این فرهنگ بلافاصله در بین یهود رشد کرد و تا سال 175 قبل از میلاد فرهنگ و آداب و معاشرت این فرهنگ در بین یهودیان طرفداران بسیاری یافته و بسیاری بر اساس آن زیستند. ( این تماما بر خلاف میل و خواستۀ یهوه خدای اسرائیل بود.) همین تغییر فرهنگ یهودیان باعث ایجاد یک شورش در بین خود یهودیان گردید که به جنگهای چریکی شخصی بنام مکابث که پدرش کاهن معبد بود، انجامید. او سپاه بزرگی از غیرتمندان و جنگجویان اسرائیلی تهیه کرد، اورشلیم را از دست امپراطوری سلوسید پاک کرد و از سالهای 167 تا 63 قبل از میلاد در اسرائیل حکومت کرد. در این دوران یکبار دیگر قوانین شریعت اجرا شد. فرقه های فریسیان و صدوقیان بوجود آمد. هر چند اختلاف شدیدی بین خود رهبران شورشیان بود که آنها باید جنگیدن و تصرف تمام خاک اسرائیل و خارج ساختن آن را از دستان امپراطوری مصر و سلوسید ادامه دهند. در این دوران اختلافات شدیدی بین خود یهودیان هلنیستی و یهودیان دیگر بود و توطئه ها و قتل های متعددی از هر دو طرف صورت میگرفت که حکومت و قدرت مکابثیان را ضعیف و ضعیف تر میکرد.

4- در سال 63 قبل از میلاد امپراطوری روم در پی گشایش قلمرو خود در شرق وارد اورشلیم شد، هر چند امتیازات ویژه ایی به یهودیان داده شد، از قبیل دنبال کردن مراسم دینی خود، ایجاد شورای یهود در سراسر اسرائیل، آزادی مذهب؛ و دادن اختیار برای اجرای تمامی قوانین شریعت؛ حفظ معبد اورشلیم و پرستش در آن؛ تعیین کاهن اعظم از جانب خودشان، تعیین فرمانداران یهودی در بعضی از استانها؛ اما تمام این آزادیهای داده شده هرگز اسرائیل را از روم خشنود نساخت.

5- پس از تولد عیسای خداوند و مصلوب شدن او در سالهای سال 30 بعد از میلاد، تنش و شورش از جانب اسرائیلی ها بر علیۀ روم هر سال بیشتر و بیشتر شد تا جایی که در سالهای بین 66 تا 70 شورش عظیمی در اورشلیم روی داد که منجر به ورود ارتش روم به اورشلیم، سوزاندن و ویران کردن معبد اورشلیم گشت. تا سال 73 بعد از میلاد آخرین شورش یهود با سرکوب کردن آنها در ایالت مسادا، پایان پذیرفت.

 6- بین سالهای 115 تا 117 اسرائیلی ها دومین شورش را بر علیۀ روم در سرزمینهای قبرس، لیبی، مصر، سوریه و عراق امروزی آغاز کردند بنام نبرد کیتوس. این شورش به کشتار صدها و هزاران یهودی و سرکوب آنان و تبعید و اخراج آنان از یونان و لیبی و باعث تاسیس فرماندهی جدید زیر نظر روم شد.

7- در زمان امپراطوری روم هدرین سالهای 131 تا 136 شورشی بر علیۀ روم زیر نظر فرد یهودی بنام برکاخبا روی داد که به کشتار 580 هزار یهودی منجر شد. هدرین نام یهودا را به سوریۀ فلسطین عوض کرد و کمر به قتل عام و براندازی یهود کرد.

8- در سالهای 351 تا 352 یهودیان بر علیۀ امپراطوری کنستانتین غالیوس شورش کردند که سرکوب گشتند.

9- بین سالهای 555 تا 572 دو شورش بزرگ از جانب یهودیان سامری بر علیۀ امپراطوری بیزانتس روم صورت گرفت که به کشتار آنان و ویران شدن چندین روستا و شهرهای آنان خاتمه یافت.

10- در سالهای 610 تا 628 یهودیان با متحد شدن با پادشاهی ساسانیان در ایران بر علیۀ رومیها در دوران حکومت هرکلویوس وارد جنگ شدند. این شورش آنها منجر به نابودی اکثر یهودیان در سرزمین آنان شد که مهاجرت و ترک اسرائیل را در پی خود داشت، تاریخ شناسان این تبعید و ترک اسرائیلی ها از سرزمین خود را با دوران تبعید آنان توسط نبوکدنصر تقریبا به سالهای 586 قبل از میلاد برابر میدانند! یعنی تقریبا واقعه ایی هزار سال بعد تکرار شد و همان اسرائیلی ها یکبار دیگر از تمام سرزمین خود رانده و تبعید شدند.

11- از سالهای 700 به بعد، پس از ورود اسلام به صحنۀ تاریخ، شما شاهد دوران پیشرفت و ترقی یهود هستید( هر چند قرآن بارها بر ضد یهود سخن گفته است!) از این دوران به بعد شما هیچ شورش و قیام و جنگی بر علیۀ خلفای اسلامی از جانب یهودیان نمیبینید! آنها در دوران حکومت اسلام در صلح زندگی کردند. در کشورهای اسلامی رشد کردند و صاحب اقتصادی قوی و نفوذهای سیاسی چند شدند. مدارس آنها رشد کرد. بخصوص در اسپانیا در دوران حکومت اسلام در آنجا دوران طلایی یهود آغاز شد!

***

آنچه که در این یازده مورد سعی کردم تا بر طبق اسناد تاریخی بطور ساده برای شما قید کنم، تاریخچۀ شورش، قتل عام، کشتار و ستیزه جویی یهود در دوران متعدد بود. چه زمانی که آنان با پرستش گوسالۀ طلایی بر علیۀ خدا شورش کردند چه زمانی که بر علیۀ اشغالگران خود شورش کردند، با خود کشتار یهودیان را به همراه داشته است. این موارد را قید کردم که اولا با هم ببینیم که این قوم هرگز ارام نگرفت. و هرگز از گرفتن انتقام از دشمنان خود و کینه و ستیزه جویی غافل نماند که گویی بر میگردد به همان کینه و انتقامی که پسران یعقوب روبین و لاوی از ساکنین شکیم گرفتند.

7- تاریخ تنفر و کینۀ یهود از مسیح

اما تاریخچۀ  ستیزه جویی یهود از مسیح، بیش از جنگهای صلیبی و بیش از وقایع جنگ جهانی دوم است! و آنها نمیخواهند شما به این فکر کنید! البته آنچه در این واقعۀ موحش بر سر یهود آمد، این ستیزه و این نفرت را از مسیح و مسیحیت صدبرابر کرد و آنها را کمربسته و عهدبسته به سوگندها و پیمانها بر ضد مسیح و کلیسای او کرد. اما آنها زیرکانه طبق معمول از این دو واقعه بیشترین بهره برداری را برای پیشبرد افکار و استدلالات خود استفاده کرده و سعی میکنند تا با ایجاد گرد و غبار شدید و ازدحام فراوان شما ریشه و ماهیت اصلی این نفرت و کینه را نبینید! کمااینکه من که بعنوان یک تازه ایماندار به مسیح بودم، هرگز ندیده بودم تا اینکه با آقای هافمن و همسرش روبرو شدم!

کی بود؟ از کجا آغاز شد؟ برمیگردد به همان اولین روزهایی که عیسی از یحیی تعمید دهنده، در رود اردن تعمید گرفت، و با قوت روح پای خود را به شهر خود در جلیل گذاشت. آن روز مسیح خداوند پایش را در معبدی در ناصره گذاشت، به او لوحه ایی از اشعیاء نبی را دادند و او آن قسمت را باز کرد و خواند که:" روح خداوند بر من است..." در ادامۀ خواندن این پیشگویی نبی، عیسای جوان در بارۀ خود و سخنان تکان دهندۀ دیگری که او پس از خواندن لوحه فرمود، بلافاصله میخوانیم:" پس تمام اهل کنیسه چون این سخنان را شنیدند پر از خشم گشتند. و برخاسته او را از شهر بیرون کردند و بر قلۀ کوهی که قریۀ ایشان بر آن  بنا شده بود بردند تا او را به زیر افکنند. ولی از میان ایشان گذشت و برفت." ( لوقا 4: 17- 30 ) و این آغاز نفرت و کینۀ یهود از شخصیت مسیح و تعالیم او بود، اما هرگز پایان آن نبود. این کینه و نفرت یهود از مسیح گسترش یافته و بیشتر میشد. بنظر من مردم " بیمار و نیازمند به طبیب " قلب خود را به مسیح میدادند، اما آنانی که خود را " پرهیزکار " میدانستند، سخنان و تعالیم مسیح را تحریکی بر علیۀ تمام باورهای خود، سنت خود، مذهب خود، و آیین و شریعت دین خود میدانستند. هر چند مسیح علنا عنوان کرده بود که او برای منسوخ کردن یا رد کردن شریعت موسی نیامده است، در واقع او فرمود تمام شریعت موسی حتی یک نقطۀ آن نباید حذف شود، او ادامه میدهد که او آمده تا شریعت داده شده از جانب خدا به موسی را تکمیل کند. و این تکمیل کردن شریعت برای سران و رهبران قوم هرگز قابل قبول نبود. از او ایراد گرفتند که چرا با گناهکاران غذا میخورد( متی 9: 11 ) چرا شاگردانش روزه نمیگیرند( متی 9: 14 ) به او لقب رئیس شیاطین را دادند( متی 9: 34 و 12: 24 ) او را برای شکستن یکی از مقدسترین روزهای یهود یعنی روز سبت مورد مواخذه قرار دادند( متی 12: 1-8 ) بر علیۀ او توطئه کردند و خواستند تا او را در میان انبوه مردم رسوا کنند. یکبار با آوردن زنی که در عین عمل زنا گرفته شده بود( این خود جای سوال باید داشته باشد، چطور ممکن است شما زنی را در عین عمل زنا دستگیر کنی، مگر اینکه او را تعقیب کرده باشی و بدانی کجا میرود و نقشه ایی را در سر داشته باشی!) یکبار سعی کردند در ملاء عام او را در بارۀ مالیات به قیصر زیر سوال ببرند. خواستند او را با سوال در بارۀ آخرت امتحان کنند، در بارۀ ازدواج امتحان کنند، در بارۀ احکام خدا امتحان کنند. و نهایتا مجموعا سه بار در کتابمقدس به ما گفته شده است که مردم و رهبران یهود قصد کردند تا عیسی را پس از سخنان او سنگسار کنند. یکبار پس از خواندن لوحۀ اشعیاء در معبدی در ناصره بود که در بالا خواندیم و دو بار در انجیل یوحنا میخوانیم.  بار دوم پس از اینکه عیسای مسیح خود را خدا میداند، و میفرماید که قبل از ابراهیم بوده است( یوحنا 8: 58-59 ) و بار سوم وقتی خود و خدا را یکی میداند( یوحنا 10: 30)

  خشم و کینۀ یهود از مسیح بخاطر کارهای خوب او نبود، معجزات او، طوری که خود خداوند میفرماید:" از جانب پدر خود بسیار کارهای نیک به شما نمودم به سبب کدام یک از آنها مرا سنگسار میکنید؟"( یوحنا 10: 32 ) یهودیان پاسخ میدهند که:" بسبب عمل نیک ترا سنگسار نمیکنیم بلکه به سبب کفر زیرا تو انسان هستی و خود را خدا میخوانی؟"( یوحنا 10: 33 ) و این حقیقتا ریشه و دلیل کینه و نفرت آنها از مسیح بود. وقتی شما همینطور در مسیر نوشتجات انجیل و شرح حال زندگی زمینی عیسای خداوند در بین قوم خودش پیش میروید، قابلمۀ این کینه و نفرت یهود را میبینید که گویی بیشتر و بیشتر به جوش آمده و جوش آمده و جوش آمده و در حال رسیدن به حالتی است که از تمام بالای قابلمه در حال کف کردن و سر رفتن است! کی سر رفت؟ وقتی عیسی چند روز قبل از مصلوب شدن، وارد معبد اورشلیم شد، و شلاقی درست کرد و با آن تمام بازاریان و آنانی که در حیاط معبد در حال خرید و فروش بودن را بیرون کرد و بساط آنها را به هم زد. خوب دقت کنید؟ مسیح در اینجا چند سالش بود؟ تقریبا سی سال. فکر میکنید چند سال بود که مردم در حیاط معبد خرید و فروش میکردند و اجناس میفروختند، شاید صدها سال قبل از تولد مسیح. آیا کسی از میان سران کاهنان و فریسیان دیندار یهودی که مسئول نظارت اجرای شریعت موسی در بین جامعۀ یهود بودند، این ایه را در اشعیاء و ارمیا ندیده بود که:" خانۀ من خانۀ عبادت است.  لیکن شما آن را مغارۀ دزدان ساخته اید."(اشعیاء 56: 7 و  ارمیاء 7: 11 ) اگر دیده بودند پس چرا اجازه داده بودند تا مردم ساحت معبد خدا را آلوده کنند؟ اگر ندیده بودند پس چرا باید از کاری که مسیح آن روز در بازار کرد بسیار خشمگین و عصبانی میشدند؟ میدانید چرا عصبانی شدند؟ زیرا آنها به دنبال منفعت خودشان بودند نه اجرای کلام خدا! خبر مانند بمب در تمام اورشلیم پخش شد که عیسی کار و کاسبی بازاریان را در معبد به هم زده است! جالب اینجاست که رهبران کاهنان و روسای قوم یهود و بازاریان این عمل مسیح را دیدند اما این را ندیدند که همان روز او نابینایان و کوران را در همان معبد شفا داد( متی 21: 14 ) و فردای همان روز عیسای مسیح در همان معبدی که بازاریان را بیرون کرده بود، مردم را تعلیم داد( متی 21: 22) اما چون بساط بازاریان و صرافان طلا و کالاها به هم ریخته شده بود و کسی جرات نداشت تا در معبد اورشلیم داد و ستد کند بلافاصله میخوانیم که:" سران کاهنان و ملایان سعی میکردند که با کمک بزرگان شهر او را از بین ببرند."( لوقا 19: 47) پس چه چیز سران و رهبران قوم را تحریک کرده بود؟ اینکه عیسی به خود اجازه داده بود تا برای اولین بار در تاریخ معبد اورشلیم بازاریان و کاسبان را با دستان خودش بیرون کند؟ یا اینکه تعلیم دادن و شفا دادن او؟ مسلما اینکه او بساط بازار را به هم زده بود. کلام میگوید عیسی این را به دلیل این انجام داد که آتش غیرت خانه‏ایی که به فرمان خدا ساخته شده بود در او شلعه ور بود؛ اما یهودیان این را از جانب او دشمنی بر علیۀ تمامی فواید و منافعی که " بزرگان شهر " ممکن بود در اقتصاد بازاریان و فروشندگان معبد داشته باشند و چه بسا چیزی نیز از طریق این " بزرگان شهر " عاید آنان میشد، میدانستند. و این ضربۀ آخر را برای کشتن و از بین بردن مسیح زد. کلام میگوید از این زمان رهبران کاهنان به دنبال فرصت بودند؛ و شیطان قبلا قلب یهودا اسخریوطی را برای این خیانت آماده کرده بود. هر سه انجیل متی و مرقس و لوقا با هم توافق دارند که وقتی یهودا اسخریوطی تصمیم گرفت به استاد خودش خیانت کرده و او را به دشمنان او بفروشد، او نزد سربازان روم نرفت، یا سربازان اسرائیلی؛ کلام میگوید او به نزد " سران کاهنان " رفت.( متی 26: 14 و مرقس 14: 10 و لوقا 22: 4 ) چرا سران کاهنان؟ زیرا آنها طراح و مدیر تمام برنامه‏های قوم و معبد بودند. آنها بودند که طرحی را به اجرا میگذاشتند. برای همین لوقا میگوید: " سران کاهنان و ملایان در صدد بودند بهانه ایی پیدا نموده عیسی را به قتل برسانند." ( لوقا 22: 2 ) متی مینویسد:" در همین وقت سران کاهنان و مشایخ قوم در قصر قیافا کاهن اعظم جمع شدند و مشورت کردند که چگونه عیسی را با حیله دستگیر کرده و به قتل برسانند. آنان گفتند: این کار نباید در ایام عید انجام گردد، مبادا آشوب و بلوایی در میان مردم ایجاد شود." ( متی 25: 3- 5 ) پس وقتی یهودا اسخریوطی به نزد آنها رفت:" ایشان بسیار خوشحال شدند و تعهد نمودند مبلغی پول به او بدهند." ( مرقس 14: 11 و  لوقا 22: 5) چرا باید خوشحال میشدند؟ زیرا آنها آن فرصت را پیدا کرده بودند که عیسی را برای همیشه از صحنۀ اسرائیل بردارند.

آن زمان فرا رسید و یک شب در باغ جتسمیانی عیسای مسیح را که یهودای اسخریوطی به او خیانت کرده بود را دستگیر کردند.

آنها ( سران کاهنان و کاهن اعظم و بزرگان قوم ) از پیش آمادۀ چنین شبی بودند.( متی 26: 57 )  چطور؟  یوحنا میگوید وقتی یهودا اسخریوطی نان را از مسیح گرفت و وقتی عیسی به او فرمود که این اوست که به او خیانت خواهد کرد. او بیرون رفت. یهودا اسخریوطی قطعا میدانست که مسیح و شاگردان او بر طبق رسم این سه سال، پس از خوردن شام فصح به باغ زیتون خواهند رفت. پس او وقتی اتاق بالا را ترک کرد، صدرصد به نزد سران کاهنان رفت و به آنها گفت که آن شبی که او استاد خودش را به آنها تسلیم میکند، امشب است. پس سران کاهنان آمادۀ رسیدن مسیح و شاگردان او به بالای باغ زیتون بودند. اما کاهن اعظم در خانۀ خود منتظر آنها بود!

 آنچه که در این دادگاه ناعادلانه برای ما بسیار حائز اهمیت است ، نبوغ و استعداد آنها در پیچاندن و عوض کردن حقیقت بر علیۀ یک نفر بود. کسی که نه مسلح بود، نه از خودش دفاع کرده بود، نه قطره ایی خون از دماغ کسی ریخته بود، نه گناهی مرتکب شده بود( یوحنا 10: 31 )  ظرافت موحش و ترسناک آنان در گرفتن انتقام خود از این جوان سی ساله که مانند بره ایی با پای خود به سلاخ خانه آمده بود بسیار حیرت انگیز است! من بر طبق وقایع ثبت شدۀ انجیل این رفتار و شیوۀ اعمال یهود را برای شما بازگو میکنم:

1-   شبانه او را محاکمه کردند.

2-   شاهدان دروغی بر علیۀ او تهیه کردند.( متی 26: 60 )

3-   قبل از اینکه محکومیت عیسای مسیح مسجل شود، او را زدند، بر او تف انداختند و به او توهین کردند.( متی 26: 67 )

4-   آنقدر پول خیانت به عیسای مسیح ناپاک و فاسد بود، که همان کسانی که آن را به یهودا پرداخته بودند تا به دلیل کینه و نفرت آنها از مسیح او را به آنها بفروشد، بعد از اینکه یهودا پشیمان شد و خواست آن پول را به آنها برگرداند، آن را از خود یهودا پس نگرفتند!( متی 27: 3- 4 )

5-   نوع مرگی که شورای یهود و کاهنان برای کافرین شریعت موسی تعیین میکردند، سنگسار کردن بود. نوع مرگی که دولت روم برای اخلالگران بر علیۀ قیصر و پادشاهی او تعیین میکرد، مصلوب کردن بود. کاهنان اسرائیل و شورای یهود برای اینکه شهرت و آوازۀ عیسای مسیح را در سراسر اسرائیل و دنیای آن روز در بین تمام یهودیان برای همیشه از بین ببرند؛ تصمیم گرفتند تا با توطئه ایی اجازۀ مرگ بر صلیب را از دولت روم بگیرند تا بدین گونه بر طبق کتابمقدس هر کس بر دار شود، لعنت میگردد؛ عیسای مسیح را منفور و لعنت شده به مردم نشان بدهند!

6-   شورای یهود حکم کفر را به مسیح داد زیرا مسیح خود را پسر خدا خواند. و او را محکوم به مرگ کرد. اما وقتی به نزد فرمانده روم رفتند تا فرمان  مصلوب شدن را از جانب فرماندار رومی بگیرند، به دروغ به او اتهام خیانت به قیصر را زدند و ادعا کردند که مسیح میگوید پادشاه اسرائیل است. و خیانت بر علیۀ حکومت قیصر مرگی جز مصلوب کردن به همراه نداشت!( لوقا 23: 1- 2 )

7-    حتی خود پیلاطس میدانست که یهودیان به دلیل حسد عیسی را به او تسلیم کرده اند.( متی 27: 18 )

8-   بر طبق شریعت یهود، دزد و قاتل و راهزن باید به مجازات و تنبیه خود برسد؛ به دلیل اوج کینه و نفرت آنها از مسیح، وقتی آنها فرصت داشتند تا بین مسیح که فرماندار روم آن را کاملا بیگناه یافته بود، و دزدی که قرار بود آن روز مصلوب شود، یکی را انتخاب کنند، این رهبران و کاهنان اسرائیل بودند که مردم را تحریک کردند تا آنها آزادی آن دزد را فریاد بزنند و مصلوب کردن مسیح را.( مرقس 15: 11 )

9-   رهبران قوم و کاهنان به دلیل کینه و نفرت، وقتی فرماندار روم قصد آزاد کردن مسیح را داشت، او را دوست قیصر ندانستند! تا او را مجبور کنند تا نظر خودش را عوض کند!( یوحنا 19: 12 )

10-                 به دلیل اوج کینه و نفرت قوم اسرائیل از عیسای مسیح، آنها حتی خون عیسای مسیح را بر خودشان و بر فرزندان خودشان گرفتند!( متی 27: 24-25 )

11-                 آنها در اصرار و پافشاری مرگ مسیح را فریاد زدند. کلام میگوید:" اما آنان در تقاضای خود پافشاری کردند و فریاد زدند که عیسی باید به صلیب میخکوب شود. فریادهای آنان غالب آمد و پیلاطس حکمی را که آنان میخواستند صادر کرد." ( لوقا 23: 23-24 )

12-                 خشم یهود از عیسای مسیح حتی در زمان کشته شدن او زمانی بیشتر شلعه ور شد که پیلاطس تصمیم گرفت تا بر بالای صلیب بنویسد،" عیسای ناصری پادشاه یهود "، هر چند سران کاهنان یهود مخالفت کرده و این را توهینی به خود و اسرائیل دانستند، اما پیلاطس این کار را انجام داد.( یوحنا 19: 19- 22 ) 

13-                 یهودیان از اینکه زیر سلطۀ روم باشند متنفر بودند. آنها روم را دشمن خود دانسته و مردم آنان را ناپاک و اجنبی میدانستند. سرنگونی حکومت روم، توسط آن پادشاهی مسیح که آنها انتظار آن را میکشیدند( تا به همین امروز منتظر آن هستند!) آرزو و تمام امید آنها بود. اما وقتی سران کاهنان قصد محکوم کردن و گرفتن انتقام از عیسای مسیح را داشتند بخصوص وقتی پیلاطس به آنها گفت:" آیا میخواهید پادشاه شما را مصلوب کنم؟" سران کاهنان جواب دادند:" ما پادشاهی جز قیصر نداریم."!( یوحنا 19: 15-16 )

14-                 وقتی عیسای مسیح بر صلیب جان میداد، همین سران کاهنان، مجریان شریعت موسی بودند که او را مسخره کرده و با کلمات توهین آمیز و مسخره کننده ، به کسی که بعد از خوردن شلاقهای فراوان رومیها و شکنجه های آنان، آخرین نفسهای زندگی خود را میکشید، سعی کردند عذاب و درد او را بیشتر کنند و با طعنه و ریشخند الوهیت و خدایی او را له کرده و به او گفتند:" اگر پسر خدا هستی از صلیب فرود بیا...دیگران را نجات داد اما نمیتواند خود را برهاند."( متی 27: 41 )

15-  بعد از اینکه از مرگ عیسای مسیح بر صلیب مطمئن شدند، به دلیل نفرتی که از مسیح داشتند، آنقدر باهوش و زیرک بودند که برای مطمئن شدن از شاگردان او و اینکه کار خاصی انجام ندهند و بقول خودشان جسد عیسی دزدیده نشود، از فرماندار خواستند تا قبر عیسی را مهر و موم کنند و جلوی آن نگهبان بگذارند.( 27: 62- 66 )

16- حتی وقتی عیسای مسیح از مرگ قیام کرد، به سربازان نگهبان پول دادند، یعنی باج دادند، و در واقع آنها را برای گفتن بزرگترین دروغ دنیا خریدند، تا دروغی که تا به همین امروز آن را تکرار کرده و آن را به خورد فرزندان خود میدهند را تکرار کنند!( 28: 11- 15 )

این شانزده مورد خلاصه ایی بود از آنچه رهبران و روسای دین با ذکاوت و خلاقیت خود به دلیل اوج کینه و نفرت خود بر علیۀ بیگناه ترین انسانی که تاکنون و تا به ابد پا بر روی زمین گذاشته است، به اجرا درآوردند بود.

 اما اکنون خواهیم دید، که این نفرت و خشم و ستیزه جویی از مسیح و تعالیم او، با مصلوب کردن او برای یهودیان تمام نشد. بلکه با آغاز گسترش مسیحیت جوان در اسرائیل و دنیای آن روز، خشم و کینۀ آنان به مسیح و تعالیم او ادامه یافت و شدت عمیقتری یافت.

نوشته: حسین گل هاشم

ادامه دارد