X

چه کسی از همه بزرگتر است؟ فروتنی در عمل

چه کسی از همه بزرگتر است؟

 فروتنی در عمل

قدرت طلبی و ادعای بزرگی و قدرت خود را صرف رسیدن به اشتهار و ناموری کردن همواره از رویاها ی موذی و تلاش مذبوحانۀ درون پنهان آدمی بوده است.از ساختن برج بابل گرفته تا تلاش حکومت داران و قدرتمندان امروز.گفتۀ من مختص به جمع خاصی نیست.هر کس به وسع خویش!بین دو برادر در منزل یا دو خواهر یا بین دو دوست نیز این امر صدق میکند.بین دو همکار.بین دو هم تیم.ادعای این که چه کسی برتر است و چه کسی قدرتمند است.یادم میاید آن زمانها تا بچه ای در محل میخواست ادعا کند که زورش بیشتر است همه جمع می شدند و مسابقۀ مچ دست می انداختند تا ببینند چه کسی می برد!مسلما هر کس می برد قلدری کوچه مال او می شد! این قاعده همواره صادق بوده و ما می بینیم که امروز نیز صادق است که هر که زورش بیشتر و قدرتش بیشتر است حرف اول را می زند.

                      کتابمقدس مسیحی ما در بخش عهد جدید خصوصا نوشتجات انجیل که از زندگی عیسای مسیح با ما سخن گفته اند پر از گفته ها و بیانات عیسای مسیح میباشد.شما در این چهار انجیل به قلم چهار شخص متفاوت (متی- مرقس - لوقا-یوحنا)که یک واقعه را ثبت نموده اند به نکاتی از زندگی عیسای مسیح بر می خورید که با تمرکز کردن به آن به شخصیت عیسای مسیح در آن مدت کوتاهی که بر زمین بود پی می برید.در نوشتجات انجیل شما می فهمید که او چه گفت؟چه کرد؟چگونه با نیازمندی های مردم برخورد میکرد؟چگونه با مشکلات روبرو می شد؟چرا باید به زمین میامد؟چرا باید شکنجه و آزار می دید و نهایتا چرا باید بر صلیب کشته می شد و روز سوم زنده می گشت؟هر چند تمام نوشتجات انجیل پر از جزئیات این حقایق است اما تنها در یک انجیل و آن هم در یک آیه شما ناگهان با شخصیت درونی عیسای مسیح از زبان خود او آشنا می شوید که در انجیل های دیگر قید نگشته است.گویا یک آن خود عیسای مسیح پرده از شخصیت درونی خود بر میدارد و گوشه ای از آن شخصیت آسمانی خود را به ما نشان می دهد.اجازه بدهید تا با هم به آن نگاه کنیم:

انجیل به قلم متی فصل ۱۱ آیات ۲۸ تا  ۳۰ : " ای تمامی زحمتکشان و گرانباران نزد من بیایید  و من شما را آرامی خواهم داد.یوغ مرا به گردن گیرید و از من تعلیم یابید،زیرا من بردبار و فروتن هستم و جانهای شما آرامی خواهد یافت.زیرا یوغ من آسان و بار من سبک است."

آنچه که ما اکنون قصد تمرکز و نگاه به آن را داریم تنها دو کلمۀ " بردبار " و " فروتن " میباشد.عیسای مسیح خود از زبان خود ،خود را تعریف کرده است و می گوید که او اینچنین است.

ببینید!ما در داستان سرایی های ایرانی خود حالا چه در دین اسلام ، چه در پرده خوانی های شاهنامه!چه در گود زورخانه ها و چه تعزیه خوانی ها؛این دو عبارت را بارها  و بارها شنیده ایم.بارها در روضه خوانی ها به گوش ما رسانده اند که فلان امام و فلان شخص چنان و چنین فرد فروتن و متواضعی بودند.اما من شما را دعوت میکنم تا خود به تمامی زندگی این افراد افسانه مانند!فرهنگ خود نگاه کنید.تولد و مرگشان را ببینید و با اسناد و مدارک موجود تاریخی آنها را مقایسه کنید تا ببینید آن افرادی را که تاکنون در عدم دانش خود بعنوان رهبران اخلاقی خود می پنداشتیم چه گفتند و چگونه عمل کردند. شما در عمق مطالعات خود در خواهید یافت اگر هیچ خصلتی از رهبران مذهبی ما برای ما به ارث نرفته باشد خوی انتقام و جبران بدی ها را " چشم بعوض چشم و دندان بعوض دندان " را به وضوح از آنان به ارث برده ایم.و این تاریخی طویل با خود دارد.از انتقام گیری قائن آنگاه که کینۀ برادرش هابیل را به دل گرفت تا انتقام برادران یوسف که او را به چاه انداختند. انتقام گیری شائول از داود در آن سالهای طولانی ،انتقام  موبدان زرتشتی از دانیال و او را به چاه شیران انداختن تا دستور قتل عام تمام یهودیان توسط  موبدان بارگاه داریوش تا انتقام  زاهدان و کاتبان و شریعت داران یهود از عیسای مسیح و مصلوب کردن او ،انتقام گرفتن از پولس رسول که از یهودیت به مسیحیت بازگشته بود و نهایتا تا در بین فرهنگ اسلامی خودمان و انتقام گیری محمد هنگامی که او با ارتش خود از مدینه به مکه بازگشت و تمام آنهایی که او را وادار به هجرت کرده بودند و او را توهین نموده بودند چه اسنادی که نوشته نشده است.اگر خوب دقت کنید در خواهید یافت تمام آنهایی که در پس گرفتن انتقام بودند در اوج قدرت خود بوده اند. یا برخوردار از نفوذ بسیار بوده اند یا اینکه به یک نوعی با قدرتی که داشته اند اعمال نفوذ کرده اند.خلاصه اینکه از قدرتی که داشته اند استفاده کردند برای پیشبرد مقاصد خود تا :

۱- به قدرت خود بیافزایند

 ۲- رقیبان خود را نابود کنند

 ۳- ادعای خود را به هر شیوه و به هر قیمتی که می توانند ثابت کنند

 ۴- نفس درونی خود را ارضاء کنند.

۵- شکست و ضعف درون خود را جبران کنند.

آیا شما کسی را میشناسید که در اوج قدرت بوده ،در اوج توانمندی به اینکه با اشاره ای بتواند حکومتی را عوض کند یا جماعتی را پشت سر خود راه بیندازد یا فداییان را دور خود جمع کند یا ارتشی جنگجو آماده کند و قادر به این باشد که نه تنها خود بلکه تمامی فرزندان و نتیجه های خود را وارث قدرت خود بسازد اما نه تنها این شخص قدرتمند هیچکدام از این کارها را نکند بلکه در اوج فروتنی و بردباری حوله ای به کمرش ببندد و پاهای کثیف شاگردان خود را بشوید و آن را خشک کند؟

               اجازه بدهید تا با هم برگردیم به دو عبارت " بردباری " و " فروتنی "  که عیسای مسیح خود را آنگونه میداند.آیا او تنها ادعا میکرد؟یا اینکه دلش خوش بود که خود را آنطور معرفی کند؟!یا اینکه بدنبال قدرت و طرفدار میگشت؟آیا او واقعاً چنین فردی بود یا ادعایش پوچ بود؟اولا خوب است که بدانیم کلمۀ " بردباری " که متی اینجا به نقل از دهان عیسای مسیح  بکار برده است از یک کلمۀ یونانی گرفته شده است که در واقع یعنی کسی که تماما قدرتمند است و توانا به انجام هر کاری است اما هرگز از آن استفادۀ نادرست نمی کند.قدرت دارد اما تماما خود را متواضع ساخته است.و عبارت " فروتنی " در واژۀ یونانی در واقع معنای آن شخصی را میدهد که با میل خود و از روی رضامندی ،تمامی سختی ها و مشکلات را تحمل میکند و هرگز اعتراض نمی کند. اکنون دوباره این سوال را بپرسیم که آیا عیسای مسیح چنین فردی بود یعنی " بردبار " و " فروتن "، یا نه ؟خب!اجازه بدهیم تا خود وقایع انجیل که ثبت شده است خود برای خود سخن بگویند تا درستی این گفته ها و ادعاها ثابت گردد...

               اکنون نزدیک به سه سال است که از آمدن مسیح گذشته است.در این مدت او با شاگردان خود تقریبا تمامی حوالی یهودیه ،سوریه را طی کرده و به هر جا که رفته با تعالیم و اعمال عظیم خود آمدن پادشاهی خدا را به آنانی که در تاریکی منتظر نور بودند نوید داده است.قلبها را صید کرده است و امید رستگاری و حیات جاودان بعد از مرگ را با کار طاقت فرسا روز و شب مژده داده است .کار به جایی رسید که :" وقتی مردم این معجزۀ عیسی را دیدند گفتند:" در حقیقت این همان پیامبر موعود است که می بایست به جهان بیاید." پس چون عیسی متوجه شد که آنها می خواهند او را بزور برده پادشاه سازند از آنها جدا شد و تنها به کوهستان رفت." (انجیل یوحنا ۶ : ۱۴ – ۱۵ )این اولین بار نبود که از به دست گرفتن قدرت دوری میکرد.او که توانای انجام هر معجزه ای بود بیشک می توانست با جمعیتی که پشت سر او با آن همه امید راه افتادند و از حکومت و سلطۀ روم جانشان به لبشان رسیده بود ،حکومت روم را سرنگون کند .اما این دلیل آمدن مسیح به زمین نبود.همانطور که خود او درست آن زمان که دستهایش بسته شده است و مرگ را در چند قدمی خود میدید به پادشاهی که قادر بود تا او را از مرگ آزاد سازد فرمود :" پادشاهی من متعلق به این جهان نیست.اگر پادشاهی من به این جهان تعلق میداشت،پیروان من میجنگیدند تا من به یهودیان تسلیم نشوم ولی پادشاهی من پادشاهی دنیوی نیست." (انجیل یوحنا ۱۸ : ۳۶ )در خلال این سه سال هر چه او بیشتر به زمان موعود خود نزدیک می شد دلیل آمدنش را به شاگردان یادآوری میکرد.آن هم سه بار:" که او میبایست به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ و سران کاهنان و ملایان یهود رنج بسیار ببیند و کشته شود و روز سوم زنده گردد." ( متی ۱۶ : ۲۱ )اما گویی شاگردان گیج بودند و درک نمی کردند.نه خودش را.نه مثالهایش را.نه تعالیمش را.اما این محبت و مهر و فیض بیکران او بود که این باغستان را تحمل مینمود تا روز باروریش. تاکنون او درسهای فراوانی را به شاگردان خود داده بود.درس گذشت.درس محبت .درس ترس از داوری خدا.درس دوست داشتن همه.درس پاکی درون.در میان تمام درسهایی که او به شاگردان داده بود درس فروتنی نیز بود.درس بردباری.در انجیل مرقس این گفته را از او میخوانیم:" و هر که میخواهد اول باشد باید غلام همه باشد.چون پسر انسان نیامده است تا مخدوم شود بلکه تا به دیگران خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد." (مرقس ۱۰ : ۴۴-۴۵ ) به آنها قبلا فرموده بود که :" کسی در میان شما از همه بزرگتر است که خادم همه باشد.زیرا هر که خود را بزرگ سازد حقیر خواهد شمرد و هر که خود را فروتن سازد به بزرگی خواهد رسید." (متی ۲۳ : ۱۱ ) و به آنها فرموده بود که :" خوشابحال کسانی که از فقر روحی خود آگاهند زیرا ،پادشاهی آسمانی از آن ایشان است." (متی ۵ : ۳ ) و به آنها بسیار واضح و روشن فرموده بود که :" اگر کسی بخواهد پیرو من باشد باید دست از جان خود بشوید و صلیب خود را برداشته بدنبال من بیاید." (متی ۱۶ : ۲۴ )

اما با توجه به تمام این تعلیمات به شاگردان یک روز اتفاق جالبی افتاد.این رویداد در سه انجیل متی و مرقس و لوقا ثبت شده است.متی تنها می نویسد که شاگردان آمده از او پرسیدند که :" چه کسی در پادشاهی آسمانی از همه بزرگتر است؟" اما مرقس و لوقا مینویسند که این گفتگویی بود که بین شاگردان در گرفته بود.مرقس می نویسد:" آنها به کفرناحوم آمدند و وقتی در منزل بودند عیسی از شاگردان پرسید :" بین راه در بارۀ چه چیزی مباحثه میکردید؟" آنها ساکت ماندند،چون در بین راه صحبت ایشان بر سر این بود که در میان آنها کی بزرگتر است." (مرقس ۹ : ۳۳ -۳۵)و لوقا مینویسد که :" مباحثه ای در میان آنان در گرفت که کی بین آنها از همه بزرگتر است." ( لوقا ۹ : ۴۶ )اما پاسخ عیسای مسیح در هر سه انجیل مشابه هم است.در متی آمده :" آن کسی از همه بزرگتر است که خود را فروتن سازد و مانند این کودک بشود." در مرقس میخوانیم که :"اگر کسی میخواهد اول شود باید خود را آخرین و غلام همه سازد." و لوقا مینویسد:" زیرا در بین شما آن کسی بزرگتر است که از همه کوچکتر میباشد." امید ما اینجا این است که شاگردان این درس بزرگ را از او گرفته و آن را دنبال کنند.اما متاسفانه اینطور نشد.سرسختی آدمی برای عوض شدن و پوست کهنه را انداختن و نو شدن درد آور است.

اکنون نزدیک به سه سال از این تعالیم گذشته است و عیسای مسیح بر طبق پیشگویی کتب مقدس به اورشلیم رهسپار شد تا بر ارادۀ الهی با میل خود سر تسلیم فرود آورد.یک روز قبل از عید فصح یا پسح بزرگ بود.غروب روز پنجشنبه .بنا بر رسم آنها باید شام فصح را میخوردند.او با دوازده شاگرد خود در اتاق بالایی بر زمین نشسته بود.ساعت پایان زندگی او بر زمین نزدیک میشد.در بین شام عیسای مسیح ناگهان برای آنها یادبودی را باقی میگذارد و از آنها میخواهد که آن را به یاد او انجام دهند.نان را بمثابۀ تن خود ،شراب را بمثابۀ خون خود به آنها میدهد و اینگونه برای بار آخر مرگ خود را برای گناهان آنها و دنیا اعلام میکند.شاگردان مات و مبهوت هستند.گویا حرفی برای گفتن ندارند.به خیال آنان پادشاه شدن استادشان نزدیک است!امشب یا فرداست که او تاج را به سر میگذارد ،روم را سرنگون میسازد و قدرت و سربلندی از دست رفته را به اسرائیل باز میگرداند و در این میان آنها نیز هر کدام به قدرتهای حکومتی خود میرسند.از اینرو ناگهان در بین آنان بحثی سر گرفت.فقط لحظه ای تصور کنید.عیسای مسیح چند ساعت دیگر بازداشت شده و میرود تا مصلوب شود اما آنها در بین خود مباحثه ای را آغاز کردند.این گفتگو تنها در انجیل لوقا ثبت شده است همان لوقایی که یکبار دیگر این مباحثه را ثبت کرده بود ،او مینویسد:" در میان شاگردان بحثی در گرفت که کدامیک در میان آنان از همه بزرگتر  محسوب میشود؟عیسی فرمود:"...زیرا چه کسی بزرگتر است-آن کسی که بر سر سفره مینشیند یا آن نوکری که خدمت میکند؟یقینا آن کسی که بر سر سفره می نشیند.با وجود این من در میان شما مثل یک خدمتگزار هستم." (لوقا ۲۲ : ۲۴و  ۲۷ )سپس ما گویی واقعۀ عظیمی را از زبان یوحنا ،شاگرد مسیح بعد از این گفتگو میخوانیم.واقعه ای که کلید گفتگوی ما نیز میباشد.و در هیچ انجیل دیگری  ثبت نگشته است:

 "...وقت شام خوردن بود...از سر سفره برخاسته لباس خود را کنار گذاشت و حوله ای گرفته به کمر بست.بعد از آن در لگنی آب ریخت و شروع کرد به شستن پاهای شاگردان و خشک کردن آنها با حوله ای که به کمر بسته بود...بعد از آنکه پاهای آنان را شست و لباس خود را پوشید دوباره سر سفره نشست،از آنها پرسید:" آیا فهمیدید برای شما چه کردم؟شما مرا استاد و خداوند خطاب میکنید و درست هم میگوئید زیرا که چنین هستم.پس اگر من که استاد و خداوند شما هستم پاهای شما را شسته ام شما هم باید پاهای یکدیگر را بشوئید.به شما نمونه ای دادم تا همانطور که من با شما رفتار کردم شما هم رفتار کنید." (به نقل از انجیل به قلم یوحنا ۱۳ : ۱-۵ و ۱۲-۱۵ )درس مسیح به شاگردان در بارۀ شستن پاها نیست!در بارۀ این هم نیست که ایمانداران مسیح هر از گاهی باید برای نشان دادن فروتنی پاهای همدیگر را بشویند!درس مسیح که عملا به شاگردان آن را نشان داد درس فروتنی و بردباری در عمل بود.او در واقع در عملی که انجام داد پاسخ سوال شاگردان را داد که در بین آنان چه کسی بزرگتر است؟او در واقع به شاگردان خود که هنوز بعد از سه سال و بعد از آن همه تعلیم و مثال نفهمیده اند که بزرگی  واقعی چیست این بار نمونه ای زنده و جاودان را به همه نشان میدهد.من مطمئن هستم پس از اینکه مسیح پاهای شاگردان را شست دیگر آنها هرگز در بارۀ اینکه چه کسی بزرگتر است به مجادلۀ خود ادامه ندادند.من مطمئن هستم آنها با شرمساری پاهای خود را در لگن گذاشتند.مثل پطرس که حتی در ابتدا ممانعت نمود.

بالاتر نوشتیم که عیسای مسیح  فرموده بود:" " ای تمامی زحمتکشان و گرانباران نزد من بیایید  و من شما را آرامی خواهم داد.یوغ مرا به گردن گیرید و از من تعلیم یابید،زیرا من بردبار و فروتن هستم و جانهای شما آرامی خواهد یافت.زیرا یوغ من آسان و بار من سبک است." بنابراین مسیح فرمود که او بردبار و فروتن است آن را در عمل با شستن پاهای گرد و خاکی و کثیف شاگردان در آن شب ثابت نمود.

نتیجه گیری

چه کسی از همه بزرگتر است؟

درس اول

عیسای مسیح با تعلیم و عمل خود به ما نشان داده است که بزرگتر آن کسی است که با داشتن قدرت و توانمندی ،با داشتن تمامی نفوذ و محبوبیت ،با داشتن تمامی حکمت و دانش ،حولۀ فروتنی را به کمر میبندد و دیگران را خدمت میکند.آیا تنها دوستان و رفیقان و هم کیشان خود؟هرگز!یکی از آن پاهای که آن شب توسط عیسای مسیح شسته شد پاهای یهودا اسخریوطی بود.خائن او.کسی که بعد از سه سال با او بودن.محبت او را چشیدن.با او خوردن و بلند شدن.به سی سکه نقرۀ ناچیز او را به دشمنان و بیگانگان فروخت.آیا مسیح نمی دانست و پاهای خائن خود را شست؟مسلما چرا.پس چرا باز هم این کار را انجام داد ؟زیرا او قبلا فرموده بود که :" اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست دارند چه اجری دارید؟مگر باجگیران همین کار نمیکنند؟اگر فقط به دوستان خود سلام کنید چه کار فوق العاده ای کرده اید؟مگر بی دینان همین کار را نمی کنند؟" (متی ۵: ۴۶-۴۷ )

درس دوم

امروز عیسای مسیح شما را به خود دعوت میکند.او خود را بردبار و فروتن میداند و حقیقتاً او این را همانطور که دیدیم ثابت نمود.پس او منتظر شماست تا خود را به او بسپرید.از او تعلیم یابید و او را دنبال کنید تا جانهای تشنۀ شما سیراب شود.بارهای سنگینتان از شانه های شما برداشته شود.یوغ اسارت گناه از گردنتان شکسته شود. آرامش و امید بر قلب و جان شما برای همیشه خانه کند.شما را حیات بخشد.شخصیتی جدید.انسانی جدید. انسانی که بزرگی  و قدرت را در کوچکی و خدمت به دیگران میداند و حاضر است تا خادم باشد تا خدمت شود.

دعوت

اگر امید و آرزوی شما این رابطه است.اگر به این باور رسیده اید که غرور و منیت و نفس درون شما را هلاک ساخته و آداب شریعت و مذهبی از قبیل نمازها و روزه ها و زیارت ها و نذرها نتوانسته این آرامش را به شما بدهد.ما از شما دعوت میکنیم که عیسای مسیح را به قلب خود بپذیرید او منتظر شماست.در قلب خود با ایمان دعا کنید که :" خداوندا من گناهکارم و تاکنون نتوانسته ام  ترا با اعمال مذهبی خود خشنود سازم.هنوز ناآرام و تلخ هستم.ناامید و سرد.دل شکسته و مغرور.زورگو و قلدر و من میدانم که تمام اینها از درون گناه آلود من سرچشمه میگیرد.من در بن بست افکار خود هستم.من ایمان دارم که مسیح برای گناهان من به دنیا آمد.بر صلیب برای گناهان من مرد.دفن شد اما روز سوم قیام نمود.خداوندا میخواهم از او دعوت کنم تا به قلب من بیابد و در من زندگی کند." دوست عزیز ما معتقد هستیم با یک چنین دعای ساده ای شما امروز حیات جاودان را دریافت کرده اید.در ایمانتان رشد کنید.انجیل را بخوانید.انجیلی که مسیح مرده و قیام کرده از مرگ را برای گناهان ما موعظه میکند.در فعالیتهای کلیسایی شرکت کنید و از مشارکت با روح القدس لذت ببرید.به امید جلال یافتن نام مقدس خدا .

نوشته: حسین گل هاشم