X

مسیحی، دشمنان و مخالفان او

مسیحی؛ دشمنان و مخالفان او

آیا آنهایی که با ما مخالف هستند، دشمنان ما هستند؟ اکنون چگونه باید با آنها برخورد کرد؟

نوشتۀ: ح.گ

        یادم میاید در دوران رئیس جمهوری "بنی صدر"، حزب توده در مجلۀ خود " مردم " بر این تاکید میکرد که ما با " بنی صدر " مخالف نیستیم، ما با راه بنی صدر مخالف هستیم. و وقتی شما کتابمقدس را مطالعه میکنید، این طرز فکر در مرکز پیام فیض خدای ما قرار دارد. و وقتی عیسای مسیح پا بر روی زمین گذاشت او دقیقا همین طرز فکر را برای کلیسای خود پایه ریزی کرد. پس بعید نمیدانم اگر حزب توده و تعالیم مارکسیستی از پیام عیسای مسیح در شیوۀ برخورد سیاسی خود استفاده کرده باشند! زیرا در طول خدمت عیسای مسیح، شما هرگز به موردی برنمیخورید که او بر ضد مخالفان خود عمل کرده باشد. شاگردان و مردم را بر ضد آنها بشوارند. او با تعالیم کاتبان و فریسیان موافق بود، اما با رفتار ریاکارانۀ آنها مخالف بود، اما باز بر سر سفرۀ فریسی نشست. او با شیوۀ زندگی باجگیران و زنان روسپی هرگز موافق نبود، اما همواره در بین آنان بود و سعی داشت تا آنان را به توبه و زندگی تازه وا دارد. بر روی زمین، عیسای مسیح هرگز کسی را بعنوان دشمن خود نداشت. در حالی که موج بسیاری از دشمنان و مخالفان او بودند.

اکنون سوال اینجاست که مرز و حدود آنانی که با ما موافق نیستند، تعالیمی دیگر از کتابمقدس را تاکید میکنند، به اصولی از کتابقمدس معتقد هستند که ما نیستیم، در این جرگه کجاست؟ تا چه مرزی اینها را از زمرۀ مخالفان خود میدانیم، و مهمتر این است که، آیا برای لحظه‏ایی گمان کرده‏ایم که آنها را در زمرۀ دشمنان خود بگذاریم. البته ما بسیار باهوش هستیم! ما آنها را دشمن انجیل مینامیم، دشمن کلیسا؛ و سوال اینجاست که دشمن کدام انجیل؟ کدام کلیسا؟ انجیلی که ما زیر آیات مخصوص آن خط کشیدیم و بر آنها تمرکز کرده‏ایم یا انجیل عیسای مسیح؟ کلیسایی که ما عضو آن هستیم، آن را به مدت سالها شبانی میکنیم و زندگی ما به آن وابسته است، یا کلیسای عیسای مسیح؟

این مقاله قصد دارد تا نمای کلی برخورد مسیحی ما در مقابل مخالفان باور و ایمان ما را بررسی کند. این میتواند،  شامل فرقه های"شاهدان یهوه" یا "مورمون‏ها" یا فرقۀ تازه تاسیس" فقط عیسی " و دیگر فرقه های مسیحی در سراسر دنیا باشد.( خیلی ناامید کننده است که بعضی اوقات کلیساها و کشیشان و رهبران هر فرقه و گروهی که موافق با تعلیم و راه و شیوۀ آنها نباشند را در زمرۀ فرقۀ گمراهان قرار میدهند! ) سوال من دو جبهه را شامل میشود: آیا آنها دشمن کلیسای ما و اعضای ما هستند پس از دید ما آنها گمراه هستند؟ یا اینکه آنها دشمن مسیح و کلیسای مسیح هستند، پس گمراه هستند؟ سوال دوم که مهمترین سوال است این میتواند باشد که: اکنون نحوۀ برخورد ما با آنها باید چگونه باشد؟ هر چند آنها فرقۀ تماما گمراه مورمون یا شاهدان یهوه باشند، باید چگونه آنها را دید؟ چگونه باید با آنها برخورد کرد؟ آیا دشمن هستند،(خیلی ناامید کننده است که بعضی اوقات کلیساها و کشیشان و رهبران هر فرقه و گروهی که موافق با تعلیم و راه و شیوۀ آنها نباشند را در زمرۀ دشمنان خود قرار میدهند! ) پس با دشمن چگونه باید برخورد کرد؟

لغت نامۀ عمید در بارۀ معنای دشمن چنین شرح میدهد:" بدخواه، عدو، خصم، ضد دوست، کسی که بدی و زیان کس دیگر را بخواهد و کینه از او در دل داشته باشد دشمن وی خوانده میشود." اگر در لغت نامۀ آکسفورد به دنبال معنای دشمن باشید خواهید یافت که:" شخصی که به طور بسیار جدی کسی یا چیزی را دوست ندارد و قصد میکند تا به آن کس یا چیز حمله کند یا به آن صدمه برساند." 

اکنون سوال من از شما ایماندار مسیحی این است: " آیا تو کسی را داری که چنین نیت و چنین قصد و چنین فکری در بارۀ او و آن چیز داشته باشی؟" این میتواند شامل، آنانی باشد که به کلیسای مسیح جفا میرسانند، آنان را شکنجه داده و یا به قتل میرسانند. و یا آنانی که معلمین دروغین یا انبیاء کاذب خوانده میشوند، فرقه‏های گمراه مسیحی، کلیساهای دیگر، آنانی که مثل شما نیستند، سرودهای پرستشی آنها با شما فرق میکند، طرز فکر آنها با شما فرق میکند،و...

آیا امروز کسی را در ذهن و باور خود داری، که او را دشمن خطاب کنی؛ و ما معنای دشمن را در بالا خواندیم. اگر داری، طرز برخورد مسیحی ما با آنها چگونه باید باشد؟ آیا حقیقتا مسیحی میتواند به کسی که به او جفا رسانده، کسی که مخالف افکار اوست، مانند او تعلیم نمیدهد، لقب دشمن را بدهد، و بیشتر از این نابودی و مرگ او را بخواهد؟ شاید نه، شاید بگویید من این افراد را دشمن میدانم، اما قصد نابودی و یا صدمه رساندن به آنها را ندارم. و من از شما سوال میکنم اگر چنین پاسخی درست باشد، چند درصد مخالفت با این دشمنان، رشد شما، رشد کلیسا، رابطۀ شما با افراد را شکل داده است؟ مرزی که شما برای روابط بیرونی خود با چنین گروهی کشیده‏اید تا کجا گسترده میشود، شعاع آن تا به چه اندازه است؟ چقدر از قوت و انرژی زندگی مسیحی شما را به خود اختصاص میدهد، چقدر از موعظه‏های شما را تشکیل میدهند؟ دوست من اگر شما خودتان را در پاسخ به این سوالات پیدا میکنید، خبر بدی برای شما  دارم: شما دشمن دارید، شما از دشمن خودتان نفرت دارید، شما نابودی دشمن خودتان را میخواهید، اما آن را پشت چهرۀ ریاکارانۀ مسیحی خود پنهان کرده‏اید.

تعلیم عیسای مسیح در  بارۀ دشمنانمان

عیسای مسیح فرموده است که:" شنیده‏اید که گفته شده است: همسایۀ خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن." اما من به شما میگویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعنت کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید، زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع میسازد و باران بر عادلان و ظالمان میباراند. زیرا هر گاه آنانی را محبت نمایید که شما را محبت مینمایند چه اجر دارید آیا باجگیران چنین نمیکنند و هر گاه برادران خود را فقط سلام گویید چه فضیلت دارید آیا باجگیران چنین نمیکنند. پس شما کامل باشید چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است."( متی ۵: ۴۳- ۴۸ از انجیل به ترجمۀ قدیم ) چقدر درک و انجام این فرمایش عیسای خداوند امروز برای کلیسای مسیح و مسیحی دور از دسترس و ناباورانه و غیرممکن به نظر میرسد. چه استعدادی که نداریم تا کلام عیسای خداوند را به نفع خودمان تعبیر کنیم و از آن برای نفع و نیت شخصی خودمان یک نتیجۀ کلی بگیریم، در حالی که خود پیام هرگز قصد و نیت چنین برداشتی که ما از آن گرفته و بر آن ایستاده ایم، نداشته است. از اینرو شما هر برداشتی ممکن است از این ایات بالا بکنید، اما پیام آن را هرگز نمیتوانید، عوض کنید. یک پیام مرکزی در دل این سخنان نهفته است، ایماندار واقعی به عیسای مسیح، با هدایت روح مقدس خدا این پیام را قطعا دریافت خواهد کرد. در آیات بالا عیسای مسیح به روشنی مواردی را برای ما بیان کرده است که یک دشمن ممکن است بر سر یک ایماندار مسیحی بیاورد، و این موارد بسیار جدی هستند:  اگر آنها شما را لعنت میکنند، اگر از شما نفرت دارند، اگر به شما فحش و ناسزا میدهند؛ وظیفۀ یک مسیحی در مقابلۀ با این افراد: محبت کردن، برکت طلبیدن، احسان کردن، و دعای خیر کردن است. درست در زمانی که او چنین تعالیمی میداد، بزرگترین دشمن اسرائیل، این سرزمین وعده داده شده به ابراهیم و اسحاق و یعقوب، و معبد اورشلیم، معبدی که زمانی روح خدا در آن ساکن گشته بود، مرکز قدوسیت و جلال قوم اسرائیل، تنها قومی که شریعتی آسمانی از جانب خود خدا دریافت کرده بود، قومی که از دل آن، نجات دهندۀ عالم به دنیا آمده بود، در اسارت و ظلم، دشمن خود بود. اسرائیل و اسرائیلی از حکومت روم متنفر بود. آنها دشمنان اسرائیل بودند. آنها دشمن شریعت و قوانین فرهنگ دیرینۀ قوم یعقوب بودند. اما حتی یکبار، عیسای مسیح بر خلاف و بر ضد این دشمن کلامی به کار نبرد. نه تنها بکار نبرد، بلکه به پیروان خود تعلیم داد که، اگر شما را مجبور میکنند که یک کیلومتر بار آنها را ببری، شما دو کیلومتر ببرید! در دادن مالیات به دولت روم کوتاهی نکنید، همانطور که در دادن مال خدا، به او نباید کوتاهی کنید! جدی ترین کلمه‏ایی که بر ضد هیرودیس بکار برد این بود که:" آن روباه!" ( لوقا ۱۳: ۳۲ ) حتی وقتی خبر کشته شدن جلیلیان( شهری که تمام کودکی خود را در آن بزرگ شده بود) را به دست سربازان پیلاطس به او دادند، او نه بر ضد قاتلان بلکه رو به مردم اسرائیل کرد و فرمود:" به شما میگویم اگر توبه نکنید، همگی شما همچنین هلاک خواهید شد." ( لوقا ۱۳: ۱- ۳ ) برای مسیح توبۀ گناهکار از کشته شدن به دست دشمن، به مراتب اهمیت بیشتری داشت. زیرا اولی ترا به مرگ ابدی میبرد اما دومی فقط جسم ترا هلاک میکرد. و ترس آنها از نه دشمن جسم بلکه از کسی که قادر بود جسم و روح را با هم به هلاکت ابدی برساند میبود:" لیکن ای دوستان من، به شما میگویم از قاتلان جسم که قدرت ندارند بیشتر از این بکنند، ترسان مباشید. بلکه به شما نشان میدهم که از که باید ترسید، از او بترسید که بعد از کشتن، قدرت دارد که به جهنم بیفکند. بلی به شما میگویم از او بترسید."( لوقا ۱۲: ۴- ۵ )

 

        وقتی او از ظهور انبیاء کاذب پس از صعود خود به آسمان سخن میگفت، او هرگز شاگردانش را بر ضد آنها تعلیم نداد، بلکه آنها را هوشیار ساخت تا آنها را تشخیص بدهند. تا چگونه ریا و دروغ آنها را بفهمند. وقتی از خمیرمایۀ فریسیان( رفتار و تعالیم نادرست آنها) سخن میگفت، شاگردانش را از آن برحذر داشت، آنها را بر علیۀ فریسیان و کاتبان شورش نداد. گویی مسیح قصد داشت بگوید: در دنیا تعالیم نادرست خواهد بود، انبیاء کاذب خواهند آمد، مسیح‏های دروغین خواهند آمد، به جنگ آنها نروید، بر ضد آنها لشکرکشی نکنید، نقشۀ نابودی آنها را نریزید، فقط شما آگاه باشید. از آنها برحذر باشید. تعلیم عیسای مسیح در این راستا برای شاگردان خود حتی ذره‏ایی از اصلیت و مرکزیت خود تغییر نکرد. نمونه زنده و بارز این حقیقت را میتوان از ماجرایی  برداشت کرد که شاگردان او( مثل خود من و شما) با فردی که شاگرد مسیح نبود اما به نام مسیح شیاطین را بیرون میکرد روبرو شدند. در این ماجرا، یوحنا از قول شاگردان  گلایۀ مردی را میکنند که از شاگردان انتخاب شدۀ مسیح نیست، اما قدرت این را یافته که به نام مسیح، شیاطین را بیرون کند، و از فرمان شاگردان مسیح نیز اطاعت نمیکند! پس آنها از مسیح میخواهند که به آنها اجازه دهد تا او را متوقف کنند و جلوی او را بگیرند. اما پاسخ مسیح این است که:" او را منع مکنید زیرا هیچکس نیست که معجزه‏ایی بنام من نماید و بتواند بزودی در حق من بد گوید."( مرقس ۹: ۳۸- ۳۹ ) اما امروز کدام مسیحی آتشین که اسب خصومت و تبلیغ و جنگیدن با مخالفان خود یا کلیسا را میتازاند و به همه جا میرود با همه کس ملاقات میکند، هر راهی را پیش میگیرد تا گروه مخالفین خود را منحل کند، آنها را تضعیف کند، این کلام عیسای خداوند را توجه میکند و از خود میپرسد: واقعا عیسای مسیح چه در نظر داشت وقتی این را فرمود؟ 

حتی در مثال "تلخه‏ها" وقتی عیسای خداوند در بارۀ دشمنانی که تعلیم کاذب میدهند، شاگردانش را آگاه میساخت درس گرانبهایی را به ما داده است. او میفرماید: اگر دشمن در میان مزرعۀ شما تخم هرزه میپاشد( کلام نادرست تعلیم میدهد) هرزه‏ها رشد میکنند و طوری بالا میایند که شما به ندرت میتوانی آنها را از گندم تشخیص بدهی،( به ندرت میتوانی بگویی که کدام فرقه راست است و کدام فرقه دروغ) شما داس خودتان را برندارید و برای چیدن هرزه‏ها بیرون نروید( قوت خودتان را صرف مقابله با آنها نکنید) بلکه شما به رشد روحانی خودتان ادامه بدهید( شما به اینکه گندم هستید و باید بارور شوید ادامه بدهید) در فصل درو( زمان داروی نهایی) خود فرشته‏های خداوند مجازات آن ریاکاران و دشمنان شما و کلیسا را خواهند داد.( متی ۱۳: ۲۴- ۳۰)

دیدگاه کلی الهی نسبت به دشمنانمان

نگاه عیسای مسیح به کجا بود وقتی چنین تعلیمی به پیروان خود میداد؟ مستقیم به خود خدای پدر. به شخصیت فیض بخش ازلی او، به قلب بخشنده و مهربان او، به داور الهی، به پاداش دهنده و مجازات کنندۀ الهی. او بر ضد انسان نبود، او بر ضد باور و ایمان  انسان بود. او فردی که دشمن او بود را دوست میداشت، اما طرز فکر و باور او را قبول نداشت. او برای نجات انسان آمده بود و در مجموعۀ این انسانها، دشمنان او نیز بودند. عیسای مسیح دشمنان فراوانی داشت، اما خود او هیچ دشمنی نداشت. دشمنان او به او توهین کردند، او را آزار دادند، اما او هرگز به قصد توهین و آزار آنان بر نیامد. چرا باید نگاه عیسای مسیح به دشمنان خود چنین میبود؟ خود او پاسخ میدهد: زیرا خورشید خدا بر بدان و نیکان تابیده میشود و باران برکت خداوند بر عادلان و ظالمان یکسان باریده میشود؛ پس اگر دیدگاه خداوند نسبت به بدان و ظالمان چنین بخشنده و رئوف است، چرا قلب ما نباید باشد؟ اتفاقا سلیمان در امثال خود به نکتۀ ظریفی در این خصوص اشاره میکند:" چون دشمنت بیافتد شادی مکن، و چون بلغزد دلت وجد ننماید، مبادا خداوند این را ببیند و در نظرش ناپسند آید، و غضب خود را از او برگرداند."( امثال ۲۴: ۱۷ از ترجمۀ قدیم) خوب دقت کنید به این آیه: دشمن شما میافتد، سقوط میکند، شما در دل خود ممکن است وجد و شادی داشته باشی،اما خداوند وجدی در دل ندارد، چرا؟ زیرا خداوند مرگ و سقوط هیچکس را دوست ندارد، زیرا خداوند میخواهد تمام جانها نجات پیدا کنند و از مرگ ابدی رهایی پیدا کنند: " آیا من از مُردن مرد شریر مسرور میباشم؟ نی، بلکه از اینکه از رفتار خود بازگشت نموده زنده ماند." (حزقیال ۱۸: ۲۳ )

چند نفر از ما امروز در بارۀ مخالفان خود چنین فکر میکنیم؟( مخالفانی که در ذهن ما به دشمنان ما مبدل شده‏اند) چند نفر از ما امروز تمام قوت و انرژی خودمان را صرف این میکنیم که یک فرقه و یک شاخۀ مسیحی، یک گروه مسیحی را که در شهر و کشور ما فعالیت میکنند را نابود کنیم و آنها را محو کنیم؟ تمرکز و قوت کلیسای ما کجا صرف میشود؟ چه چیزی برای کلیسای مسیح اولویت دارد؟ آیا گمان میکنیم این افراد، ضد مسیح و کلیسای مسیح هستند یا اینکه چون مخالف کلیسای شما هستند، پس ضد مسیح و کلیسای مسیح هستند!؟

آیا شما فکر میکنید، عیسای مسیح، از مخالفان با کلیسای خودش خبری نداشت؟ آیا شما فکر میکنید او نمیدانست پس از مرگ او و صعود او به اسمان چه چیزی بر کلیسای او خواهد آمد؟ موضع گیری او چگونه بود؟ آیا حتی ذره‏ایی قوت و انرژی و کلام خود را صرف این کرد تا بر ضد این مخالفان تعلیم او، لشکرکشی کند؟ خون شهیدان مسیحی در آسمان فریاد برمیکشد که:" ای خداوند قدوس و حق، تا به کی انصاف نمی نمایی و انتقام خون ما را از ساکنان زمین نمیکشی؟"( مکاشفه ۶: ۱۰ ) کشته شده‏گان به دست دشمنان مسیح و کلیسا فریاد میزنند، آنها بر روی زمین به دست دشمنان خود کشته شدند، اما آنها انتقام خون را نگرفتند بلکه آنها از یهوه، خدای زنده، درخواست انصاف و عدالت را برای انتقام خون خود میکنند. پاسخ یهوه چیست؟" اندکی دیگر آرامی نمایید تا عدد همقطاران که مثل ایشان کشته خواهند شد، تمام شود."( آیۀ ۱۱ ) آنها کشته شدند، باز هم کشته خواهند شد، اما انتقام و داوری آنها به دست آنها نیست، بلکه به " برۀ مصلوب " است. 

 برخورد عملی و خالی از شعار ما نسبت به دشمنان و مخالفانمان باید چگونه باشد؟

جالب اینجاست که مدارا کردن با دشمنان و آنانی که با ما مخالف هستند یا از ما متنفر هستند، درس دورۀ عهد جدید نیست. محبت کردن دشمنانمان را عیسای مسیح از دل خود شریعت که فیض خدا در آن نهفته شده بود، به تعالیم خود وارد کرد. موضوع این بود که اسرائیلی تماما این را فراموش کرده بود. آنها آنقدر از شریعت و اعمال دینی و رعایت اصول و مراسم مذهبی پر شده بودند، آنها آنقدر به قواعد مقرر شده بودند، آنها آنقدر به کتابمقدس تمرکز کرده بودند که پیام اصلی کتابمقدس و کلام خدا را فراموش کرده بودند! در مرکز پیام کلام خدا، فیض خدا نهفته است. و با فیض خدا همواره رحمت، محبت، خویشتنداری، بخشش، فروتنی میاید. پس وقتی عیسای مسیح فرمود دشمنان خود را محبت کنید، اسرائیل این را میدانست، اما قوۀ عمل کردن به آن را نداشت. اسرائیل میدانست اما آنقدر نفرت و کینه و عدم بخشش نسبت به دشمنان خود داشتند که حتی برای یک لحظه نمیتوانستند به این فرمان عمل کنند. آنها دشمن خود را یک اشغالگر میدیدند. آنها تحمیل کنندۀ فرهنگ کافرانۀ روم و یونان را میدیدند. آنها پاکی و قدوسیت معبد و اورشلیم را میدیدند، اما آیا نمیدانستند که:" زیرا رحمت را پسند کردم و نه قربانی را"( هوشع ۶: ۶ و متی ۹: ۱۳ ) برای خدا رحمت و بخشش به مراتب بیشتر از قربانی کردن و مراسم مذهبی اهمیت داشت. همانطور که امروز همین را از کلیسای مسیح میخواهد. عطوفت و مرحمت نشان دادن به دشمنان و مخالفان خود، در بافت پرستندگان خدای زنده و حقیقی باید باشد.

 نگاه کنید موسی به قوم چه میگوید:" اگر گاو یا گوسفند دشمن خود را دیدید که گمشده است، آن را به او بازگردانید. اگر دیدید که الاغ دشمنتان زیر بار خوابیده است، هر چند که از آن شخص روگردان هستید، ولی کمک کنید تا الاغ بلند شود."( خروج ۲۳: ۴- ۵ از ترجمۀ عصر جدید) فکر میکنید احسان خدا به بار دشمن شماست یا به حال زار و ناتوان حیوان زبان بسته! پس اگر خدا از آنها خواست تا به الاغ دشمن خود که در زیر بار خوابیده است، کمک کنند تا بلند شود، او بخاطر بار الاغ نمیگفت، او بخاطر حال الاغ میگفت، اگر خدا آنقدر به حال الاغ اهمیت میدهد، آیا او به حال انسان( که نامش دشمن و مخالف شماست) اهمیت نخواهد داد؟ محبت کردن به الاغ دشمن شما، باید محبت کردن به دشمن شما را به همراه داشته باشد اما دریغا که ما هرگز قادر به عمل کردن به آن نیستیم.

        و برای ما که ناتوان به چنین عملی هستیم کتابمقدس راهی را پیش روی ما گذاشته است.  سلیمان در امثال خود چنین میگوید:" اگر دشمن تو گرسنه باشد او را نان بخوران، و اگر تشنه باشد او را آب بنوشان، زیرا اخگرها بر سرش خواهی انباشت، و خداوند تو را پاداش خواهد داد."( امثال ۲۵: ۲۱- ۲۲ ) عین همین راه را پولس رسول در رسالۀ رومیان به ایمانداران روم در مقابلۀ آنها با مخالفان و دشمنان خود مطرح میکند.( رومیان ۱۲: ۲۰ ) در هیچ جای عهد جدید به ما نمیگوید که باید از دشمنان و مخالفان خود متنفر و بیزار باشیم. اما کتابمقدس بطور واضح به ما تاکید کرده است که: به راه گمراه کنندگان نرویم. با آنانی که فسق و فجور را لذت میبرند بر سر یک سفره ننشینیم.( اول قرنتیان ۵: ۹ و ۱۰ و دوم قرنتیان ۶: ۱۴ ) دقیقا در همین رساله پولس رسول به کلیسای قرنتس میگوید که داوری کردن بر افرادی که خارج از کلیسای مسیح هستند کار ایمانداران مسیحی نیست، بلکه کار خود خداست( اول قرنتیان  ۵: ۱۲- ۱۳ ) 

وقتی عیسای مسیح از وجود انبیاء کذبه پس از رفتن خود سخن میگفت، هرگز به شاگردانش نگفت که بر ضد انبیاء کذبه لشکرکشی کنند بلکه به آنان فرمود از آنان" احتراز کنید"( متی ۷:  ۱۵) از آنان دوری کنید. و وقتی پولس رسول به تیموتائوس از کسانی که تعالیم نادرست از انجیل را موعظه میکردند مینویسد به او میگوید:" عده ایی ممکن است این تعلیمات را نپذیرند. اما اینها تعلیم درست و کامل خداوند ما عیسای مسیح بوده و اصول زندگی خداپسندانه میباشد. پس هر که به گونه‏ایی دیگر تعلیم دهد، در غرور و نادانی گرفتار است. چنین شخصی با مفهوم سخنان مسیح بازی میکند و بحثهایی را پیش میکشد که نتیجه‏اش حسادت، خشم، ناسزا، توهین و بدگمانی است. کسانی که این بحثها را بوجود میاورند، عقلشان در اثر گناه از کار افتاده و سخنانشان از حقیقت بدور است. دین برای آنان وسیله‏ای است برای ثروتمند شدن و بس. از اینگونه اشخاص دوری کن!"( اول تیموتائوس ۶: ۳- ۵ ) 

در این نامه پولس رسول میداند که تعالیم او مستقیم از جانب خود خداوند است. همچنین میداند که تعالیم دیگران چنین نیست. او میداند چنین افرادی سودجویان مسیحی هستند، اما هرگز فرمان به مقابله و یا افشاء گری و یا جنگیدن با آنها را به تیموتائوس نمیدهد، بلکه بسیار ساده به او میگوید:" از اینگونه اشخاص دوری کن!" و او بارها این توصیۀ دوری کردن از افرادی که با تعالیم درست مخالف هستند و مدام در پی مجادله هستند را تاکید کرده است. کاری که به تیطس پیشنهاد میدهد( تیطس ۳: ۹ )  و وقتی پولس رسول از مقابله با این افراد به تنگ میامد، نهایت کاری که میکرد، آنها را رها میکرد، و چون آنان در گناه زندگی میکردند، به زیر دستان شیطان میافتادند.( اول تیموتی ۱: ۲۰ ) در نامۀ دوم خود، پولس از افرادی سخن میگوید که هر چند او بسته شده به زنجیرها در دخمه‏ایی زندانی بود اما او را بسیار آزار دادند، بخصوص فردی بنام اسکندر مسگر، پولس داوری او را به خدا میسپارد.( دوم تیموتی ۴: ۱۴ ) همۀ آنانی که بقولنا دوستان او بودند، او را در محاکمۀ اول ترک کردند، پولس رسول برای آنان دعا میکند که این عمل آنان به عنوان گناه آنان نوشته نشود( ایۀ ۱۶ ) یهودا هر در بارۀ آنانی که به راه قائن رفته‏اند، در گمراهی بلعام بن بعور غرق شده‏اند و در مشاجرت قورح هلاک شده‏اند، هشدار میدهد اما در آخر نامۀ خود، فیض خدا را دیده و از آنانی که نامۀ او را میخوانند میخواهد که هر چند نباید با این افراد هیچ مناسبتی داشت، اما اگر در توان آنهاست، آنها را از آتش نابودی برهانند، و بر آنها رحمت داشته باشند( ۲۲- ۲۴ )و همین را یعقوب نیز تاکید میکند که:" ای برادران من اگر کسی از شما از راستی منحرف شود و شخصی او را بازگرداند، بداند هر که گناهکار را از ظلالت راه او برگرداند جانی را از موت رهانیده و گناهان بسیار را پوشانیده است."( یعقوب ۵: ۲۰) پولس رسول در زندان بود، به زنجیرها بسته شده بود، اما دقت کنید به نگاه وسیع و آسمانی او به کل هدف رساندن پیام انجیل و نجات جانهای انسان گمشده. او مخالفان خود را میدید، اما چیزی بزرگتر از مخالفان خود را قبلا دیده بود!:" اما بعضی از حسد و نزاع به مسیح موعظه میکنند، ولی بعضی هم از خشنودی. اما آنان از تعصب نه از اخلاص به مسیح اعلام میکنند و گمان میبرند که به زنجیرهای من زحمت میافزایند. ولی اینان از راه محبت، چونکه میدانند که من به جهت حمایت انجیل معین شده‏ام. پس چه؟ جز اینکه به هر صورت، خواه به بهانه و خواه به راستی، به مسیح موعظه میشود از این شادمانم بلکه شادی هم خواهم کرد"( فیلیپیان ۱: ۱۵- ۱۸ ) چند نفر ما چنین نگاه وسیعی نسبت به انجیل عیسای مسیح داریم؟

پس برخورد کلی ما با دشمنان و مخالفان خود چگونه باید باشد؟

به یاد داشته باشیم که:

۱-      ما کسانی را داریم که قلبا دشمنان ما هستند، اما ما در قلب خود کسی را دشمن خود نمیدانیم.

۲-       دشمن اصلی ما، مرگ است که به ما اجازه نمیدهد تا بیشتر و بیشتر خداوند را در جسم زمینی خود بر روی زمین جلال بدهیم.(اول قرنتیان ۱۵: ۲۶ )

۳-       دشمن اصلی ما دنیاست، که مسیحی با دوست داشتن آن، با خدا دشمنی میکند(یعقوب ۴: ۴ )

۴-       دشمن اصلی ما، جسم و نفس خود ماست که همواره ما را بر ضد قدوسیت خدا و آن مسیحی که توسط روح القدس در ما ساکن گشته است، به گناه و شرارت سوق میدهد.( رومیان ۷: ۱۴- ۲۰)

۵-      دشمن اصلی ما، تنبلی در خدمت به انجیل مسیح، عدم رشد روحانی در تولد تازه، و نهایتا خواب رفتن و خواب ماندن  روحانی ماست.(متی ۲۵: ۱۰- ۱۳)

مسیحی در هر حالی، برای نجات همۀ انسانها دعا میکند. برای بخشش هر انسانی دعا میکند. زیرا او میداند که خود او روزی دشمن خدا بود، اما خدا بواسطۀ خون گرانبهای مسیح، این دشمنی را به دوستی مبدل کرد. ایماندار مسیحی همین امید را برای مخالفان و دشمنان خود دارد، شاید روزی، آنان نیز محبت و فیض خدا را دریافت کنند و آنان نیز از حیات ابدی بهره‏ایی داشته باشند و از نابودی ابدی رهایی یابند. قلب مسیحی باید قلب بخشش و فیض باشد، نه قلب کینه و نفرت.