X

رستاخیز عیسای مسیح از مرگ: نقطه ثقل ایمان ما

نقطه ثقل ایمان ما: رستاخیز عیسای مسیح از مرگ

 

« ۲۵  و من می‌دانم که ولی من زنده است، و در ایام آخر، بر زمین خواهد برخاست.  ۲۶ و بعد از آنکه این پوست من تلف شود، بدون جسدم نیز خدا را خواهم دید.  ۲۷ و من او را برای خود خواهم دید. و چشمان من بر او خواهد نگریست و نه چشم دیگری. اگر چه گُرده‌هایم در اندرونم تلف شده باشد. »  ( ایوب ۱۹: ۲۵ - ۲۷ )  

« ۱۷ اما هرگاه مسیح برنخاسته است، ایمان شما باطل است و شما تاکنون در گناهان خود هستید،  ۱۸ بلکه آنانی هم که در مسیح خوابیده‌اند هلاک شدند.  ۱۹ اگر فقط در این جهان در مسیح امیدواریم، از جمیع مردم بدبخت‌تریم. » ( اول قرنتیان ۱۵ : ۱۷ - ۱۹ ) 

مقدمه 

لغتنامه آکسفورد در باره تعریف نقطه ثقل مینویسد:« نقطه ای که اطراف آن وزن یک جسم به توازن تقسیم بندی شده است.» یا به زبان ساده: نقطه ثقل، نقطه ایست که تمامی وزن یک جسم بر آن تمرکز کرده و توازن دارد. 

 اگر تمامیت تمرکز و توازن و هماهنگی اجسام بر نقطه ثقل و مرکزی آنهاست؛ همین نقطه ثقل در مسیحیت هم هست. رستاخیز عیسای مسیح از مرگ آن نقطه ثقل مسیحیت است، رد کردن، باور نداشتن به آن، حمله به مسیحیت و کلیسا و فرقه خاصی نیست بلکه طغیان بر ضد خود خدای قدوس و زنده است، بر ضد عیسای مسیح و روح القدس و بر ضد تمامی به کمال رسیدن وعده های یهوه که از همان ابتدای آفرینش به انسان در کلام مقدس خود داده است.  

من قصد ندارم تولد و زندگی و خدمت و تعالیم عیسای مسیح را نادیده بگیرم یا مرگ او را ضعیف نشان بدهم، حاشا بر من! نه! نه تنها من این قصد را ندارم بلکه قصد دارم تا به شما نشان بدهم، رستاخیز عیسای مسیح از مرگ تمامی تولد و زندگی و مرگ عیسای مسیح را مهر تایید زد. همه آنها را به مرکزیت و یک توازن الهی و اسمانی درآورد. 

اگر عیسای مسیح با گرفتن جام مرگ از دستان پدر برای کفاره گناهان ما به او لبیک گفت. پدر در برخیزانیدن عیسای مسیح از مرگ در روز سوم به پسر آمین گفت! 

اگر بقول پطرس رسول به خون ارزشمند مسیح ما از قدرت شیطان و مرگ برای خدا خریداری شدیم( اول پطرس ۱ : ۱۸ - ۱۹ ) 

به قول پولس رسول به قوت رستاخیز مسیح از مرگ خوانده شده ایم برای زیستن در تقدس و اطاعت.( افسسیان ۱ : ۱۹ - ۲۲ )  

نقطه مشترک ثقل ایوب و پولس رسول:

وقتی به آیات خوانده شده بالا از دو شخص متفاوت در دو بعد تاریخی و زمانی تماما متفاوت نگاه میکنیم، ایوب که الهیدانان میگویند نوشته او و زمان رویداد زندگی او به مراتب بیش از نوشته های موسی میباشد و نوشته پولس رسول که پس از واقعه رستاخیز مسیح از مرگ نوشته شده است. هزاران سال با هم فاصله دارند اما در این آیات هر دو از یک شخص مشترک، یک باور مشترک و یک نقطه ثقل مشترک سخن گفته اند. 

ایوب روبرو به ولی یا قیم یا رستگار کننده خود  نگاه کرده که میداند او زنده است، میداند حتی اگر جسم او پوسیده شود او را با چشمان خودش خواهد دید زیرا رهاننده اش زنده بوده و هست و خواهد بود. و این رهاننده او روزی حتی اگر ایوب مرده باشد بر خاک و یا بر فراز دنیای مرده گان ایستاده و از ایوب دفاع میکند.

 پولس رسول به پشت سر به رستاخیز مسیح نگاه کرده و امید خود را در آن دیده که بدون آن تمام خدمت و وعظ و ایمان خود را پوچ و بیهوده دانسته و نه تنها این بلکه ما را از تمامی مردم بی ایمان و بیخدای دنیا بدبختر دانسته اگر ولی یا قیم یا رستگار کننده ما از مرگ برنخاسته و زنده نیست.

اهمیت این رستاخیز مسیح که نقطه ثقل ایمان مسیحی ماست

همانطور که عرض کردم بدون این نقطه ثقل یعنی رستاخیز عیسای مسیح از مرگ، بدون آن تمامی الهیات راستین کتابمقدس و باور درست الهی به خدای زنده و وعده ها و عهدهای نیکوی خدای قدوس و نبوتها و امیدهای سرشار آینده که در انتظار آن هستیم و روزی آن را خواهیم دید تماما بی معنی، پوچ و خرافه ایی بیش نیست. وعده های عهد عتیق اگر دروغ و پوچ و توخالی محسوب نشوند قدر مسلم ناقص و ناکامل خواهند بود.

بیایید به این وعده های کتابمقدس نگاه کنیم که بدون رستاخیز عیسای مسیح از مرگ هیچ معنایی و عملکردی نداشتند:

۱-پیدایش ۳ : ۱۵ : اینکه از نسل زن پسری خواهد آمد که سر شیطان را خواهد کوبید. 

این هیچ معنایی نمیداد اگر عیسای مسیح، آن پسر از نسل زن، که بر بالای صلیب مرد، روز سوم از مرگ رستاخیز نمی یافت. این شیطان بود که سر عیسای مسیح را زده بود نه عیسای مسیح سر شیطان را! و این قدرت شیطان یعنی قدرت مرگ بود که پیروز شده بود نه قدرت حیات ازلی خداوند در رستاخیز عیسای مسیح از مرگ. 

۲-دوم سموییل ۷ : ۱۶ : اینکه از نسل داود پادشاهی خواهد آمد که پادشاهی او ازلی است. 

همه پادشاهان دنیا مردند و پادشاهی های آنها با آنها مرد. پادشاهی ازلی بدون پادشاه ازلی مسخره و بی معناست. عیسای مسیح که از نسل داود بود، با مرگ و رستاخیز خود از مرگ پادشاه ازلی بودن خود را ثابت نمود. زیرا او تا به ابد زنده است و تا به ابد پادشاه است و روزی این پادشاهی ازلی آسمانی خود را بر تمامی هستی برقرار خواهد کرد.  

۳-مزمور ۱۶ : ۸ - ۱۰ : اینکه نجات دهنده از نسل داود، در قبر نخواهد ماند و فساد را نخواهد دید. 

این نه بر ابراهیم، پدر ایمان ما، نه موسی نه یحیای تعمید دهنده و نه حتی بر هیچ پیامبر دروغین و انسانی ادیان و مذاهب دنیا روی داده است. همه قبر دارند و اتفاقا قبرهای میلیون دلاری و پرشکوه هم دارند اما داخل آن یک تابوت است که روی آن را با پرده ای از طلا پوشانیده اند اما توی آن مشتی استخوان پوسیده است  و مورد پرستش مردمی قرار میگیرند که هنوز در زیر قدرت شیطان و مرگ هستند و در اسارت و زنجیر باور کاذب دین خودشان. 

۴-مزمور ۱۱۰ : ۴  اینکه یهوه قسم خورده بود که خداوند داود، کاهن ازلی خواهد بود. 

و عبرانیان ۷ : ۲۵ ،  اینکه مسیح بعنوان کاهن ازلی، قادر است آنانی که نزد خداوند میایند نجات بینهایت بخشد چونکه دایما زنده است تا شفاعت ایشان را بکند. 

همه کاهنان اسراییل مردند. از هارون تا همه فرزندان او. چگونه این وعده خداوند از زبان داود میبایست به کمال برسد اگر عیسای مسیح بعنوان یک کاهن ازلی و ابدی در قبر میماند و رستاخیز پیدا نمیکرد؟ چگونه من و شما که هنوز در گناهان خود لغزش میخوریم میتوانستیم به حضور خدای قدوس برای ندامت حاضر شویم اگر عیسای مسیح رستاخیز یافته در دست راست خدا برای من و شما شفاعت نمیکرد. 

۵-اشعیاء ۲۵ : ۷ ، اینکه روزی فرا خواهد رسید که خداوند پوشش تاریک و سنگین مرگ را برای همیشه برخواهد داشت. 

 و هوشع نبی ۱۳ : ۱۴ اینکه دیگر نه ترسی از مرگ است و نیش مرگ. 

و عبرانیان ۲ : ۱۵ اینکه خداوند برای همیشه زنجیر و اسارت ترس مرگ را از مقدسین خود بدلیل رستاخیز مسیح از مرگ برخواهد داشت.

همه مذاهب دنیا ناخودآگاه به باور و سنتها و اصول و رفتار مذهبی ایی باور داشته و به آن عمل میکنند که از این ترس از مرگ و این پرده سنگین مرگ که از آنان برداشته نشده، سرچشمه میگیرد اما خودشان نمیدانند. بودیست به ریانکارنیشن باور دارد یعنی نخواهی مرد! یهودیت هنوز معلق توی هوای رستاخیز از مرگ است! اصل شهادت در اسلام از ترس از مرگ و تضمین بهشت بعد از مرگ است نه باور به بهشت بعد از مرگ. و این ترس از مرگ و اسارت در آن در تلاش بی وقفه و تکراری و اجرای شریعت و اصول دینی خود را نشان میدهد تا باشد که بهشت را تصاحب کنند. 

۶-اول قرنتیان ۱۵ : ۵۴،  اینکه فساد بیفسادی را خواهد پوشید و فانی به بقاء و حیات ازلی اراسته خواهد شد.

اگر عیسای مسیح از مرگ رستاخیز پیدا نمیکرد، نصیب انسان چیزی جز فساد و تباهی و به خاک بازگشتن نبود. تنها به دلیل رستاخیز عیسای مسیح از مرگ است که پیروان او، آنانی که عیسای مسیح ولی و قیم آنهاست، با پیری و هر چروک و هر نشانه ضعف جسمانی و هر پوسیده شدن جسم، قدمی به پوششی از بیفسادی و اراسته شدن به زندگی و حیات ازلی نزدیکتر میشوند. چون میدانند هر چند اگر جسمهایشان پوسیده شود، ولی و قیم آنها زنده است و آنها را برخواهد خیزانید به بدنی تماما سماوی و تازه.  

۷- دوم قرنتیان ۴ : ۷ - ۱۰ ، و اینکه امید زنده شدن مسیح از مرگ تمامی جسم خاکی زمینی ما را و خدمت زمینی ما را پرجلال ساخته برای جلال نام او. 

و رومیان ۶ : ۶ - ۹ ،  اینکه ما با مسیح در گناهان خود مردیم و در قوت رستاخیز او زنده شده ایم تا برای او زندگی میکنیم. 

اگر رستاخیز عیسای مسیح از مرگ نبود، ما امروز پیام انجیل را نمیشنیدیم و نجات را دریافت نمیکردیم. این باور به رستاخیز عیسای مسیح از مرگ بود که شاهدین مسیحی بی هیچ ترس و واهمه ای از کشته شدن و به شهادت رسیدن برای ایمان مسیحی خود در راه خدمت و زندگی مسیحی خود و بشارت انجیل فیض بخش همین خدای رستاخیز یافته از مرگ تا دورترین اقصای دنیا رفتند و انجیل نجات بخش مسیح، ایمان به مرگ و رستاخیز عیسای مسیح را موعظه کردند.

 آنها شهید نشدند تا به بهشت دست پیدا کنند اما دنیا را برای دیگران جهنم کنند. آنها شهید شدند زیرا بهشت را داشتند اما جهنم دنیا را برای دیگران بهشت کردند. آنها بر روی زمین مانند ستاره های درخشان در دل شبهای تاریک درخشیدند و در قوت رستاخیز مسیح یک زندگی در تقدس و پاکی و اطاعت از خداوند را روزانه دنبال کردند در خدمت انجیل برای جلال دادن خدای زنده و خداوند رستاخیز یافته خود. 

و نهایتا

۸- مکاشفه ۲۲: ۲۰ - ۲۱ ، اینکه امید بازگشت دوباره مسیح بی معنی بود اگر عیسای مسیح مانند دیگر نجات دهنده گان دنیا مرده بود.

این امید زنده ماست. این اعتماد ماست که در ایمان مسیحی خود در تقدس و پاکی زندگی میکنیم و هر آن منتظر بازگشت خداوند و نجات دهنده رستاخیز یافته خود هستیم تا برگشته و پادشاهی ازلی آسمانی خود را بر تمامی هستی برقرار کند. نیکان را پاداش و شریران را به عذاب الهی داوری کند. 

جمعبندی 

تنها تفاوت فاحش نقطه ثقل فیزیکی و نقطه ثقل ایمان مسیحی ما، رستاخیز عیسای مسیح از مرگ، در این است که شما میتوانید نقطه ثقل یک جسم را مختل کرده و جسم سقوط میکند. اما هیچ چیز و هیچکس قادر نیست این نقطه ثقل مسیحیت را از بین ببرد. شما میتوانید آن را باور نکنید طوری که یهود نکرد شما میتوانید آن را مسخره کنید طوری که یونانی و روم کرد شما میتوانید عیسی بن مریم را قبول کنید اما خداوندی و مرگ و رستاخیز او را قبول نکنید و آن را ساخته پرداخته ذهن شاگردانش بدانید شما میتوانید أن را پوچ و افسانه ساخته پرداخته ذهن شاگردان مسیح بدانید طوری که از قرن شانزدهم رواج پیدا کرده است، اما شما قادر نیستید آن را از بین ببرید و یا آن را از تمرکز خود خارج کنید. زیرا یک اصل انجام شده، ثابت شده، باور شده و تغییرناپذیر است چون بر روی زمین انجام شد و به کمال رسید، یعنی رستاخیز عیسای مسیح، لیکن در آسمان محفوظ مانده برای ابد. و روزی خواهد رسید که چه ما باشیم و چه نباشیم « پسر انسان را خواهند دید که بر دست راست قوت نشسته بر ابرهای آسمان میاید.» ( متی ۲۶ : ۶۴ ) 

سوال من از شما این است:

۱- ایا رستاخیز مسیح از مرگ نقطه ثقل ایمان شماست یا نه؟

۲-آیا این نقطه ثقل تمام زندگی و جهان بینی و رفتار شما را به تعادل درآورده است یا نه؟ ( اگر نمیدانید منظورم چیست به این دلیل است که احتمالا کم به آن فکر میکنید!)

نوشته: حسین گل هاشم