X

توازن در خدمت کلیسا و شخص مسیحی

توازن در خدمت کلیسا و شخص مسیحی

نگاهی به کتاب نحمیا باب ۵

روزهای ابتدای ایمانم به مسیح روزهای پرشوری بود، انگاری تو هوا راه میرفتم! دوست داشتم با همه از عیسای مسیح، انجیل او صحبت کنم. خدمت من در کلیسا و کمک کردن به رشد و گسترش کلیسایی که در آن تعمید گرفته بودم، شده بود آرزوی بزرگ من. لیکن در تمام این مدت تلاش من این بود که توازن خودم را بین خانه و وظیفه ایی که بعنوان یک پدر بر من محول شده بود، کار و رتق و فتق امور زندگی را به نحوی میسر انجام بدهم. نمیگویم عالی و بی عیب بودم، اما سعی نکردم تا فقط گویندۀ کلام باشم بلکه عمل کنندۀ کلام و میدانستم که آن ابتدا از خانه و خانوادۀ خودم من آغاز میشد.

با تمام دقت و توجه در طول سالهای ایمان مسیحی خودم، اعتراف میکنم که گاها غفلت کرده ام و آنطور که باید وظیفۀ خودم را انجام نداده ام. شاید همسر و فرزندانم با من موافق نباشند و بگویند که نه، من شوهر یا پدری خوبی بودم. اما خودم میدانم که گاها این توازن در ماموریت و خدمت مسیحی را از دست داده ام. من نیاز دارم تا این تمرکز و این توازن در خدمت مسیحی خودم را همواره حفظ کنم و اگر نه شهادت من بی ارزش و خدمت من بی ثمر خواهد بود. 

در مسیر مطالعات کتابقمدس، عهد عتیق،  به بخشی از کتاب نحمیا رسیدم که برای درس گرفتن از آن در این خصوص بی نهایت درخور و شایسته میباشد و دوست دارم آن را با شما شریک شوم. پولس رسول در نامۀ خود به ایمانداران روم در خصوص تجارب گذشتگان چنین قید میکند " زیرا همۀ چیزهایی که از قبل مکتوب شد برای تعلیم ما نوشته شد تا به صبر و تسلی کتاب امیدوار باشیم." ( رومیان ۱۵: ۴ )

در کتاب نحمیا به بخشی برمیخوریم که نحمیا پس از گرفتن اجازه بازسازی دیوار اورشلیم از اردشیر پادشاه ایران، به همراه دیگر یهودیان در حال بنا کردن دیوار خراب شدۀ اورشلیم است. کار بازسازی دیوار اورشلیم ساده نبود. دشمنان اسرائیل و دوستانی که از دشمن بدتر بودند! مدام در حال کارشکنی پیشرفت کار نحمیا و یهودیان در این امر بودند. کار به جایی میرسد که در بخش چهارم این کتاب میخوانیم که دشمنان آنها در پی حمله کردن به آنها هستند تا از کار بازسازی دیوار که در فیض خداوند به خوبی پیش میرفت، جلوگیری کنند. نحمیا از تهدید خطر حملۀ آنها نمیترسد. نزد یهوه دعا میکند و تصمیم میگیرد که نه تنها از کار بازسازی دیوار بازنایستد بلکه به رغم تهدید حملۀ دشمنان به آنها به آن ادامه دهد و برای اینکار، دستور میدهد تا همه روز و شب با سلاح از اورشلیم، دیوارها و دروازه های ساخته شده دفاع کنند. در کمر آنها شمشیر بود و در دستانشان آجر! نحمیا در کتاب خوب میگوید که کار به جایی رسیده بود که آنها حتی لباس و سلاح رزم خود را در هنگام شب از خود در نمیاوردند.( نحمیا ۴: ۲۳) 

نحمیا گویی تنها یک ماموریت را بیشتر پیش روی خود نمیدید، بازسازی دیوار و دروازه های اورشلیم و کار را به اتمام رسانیدن و بازگشتن به نزد اردشیر پادشاه طبق آنچه که به او قول داده بود. زیرا او ساقی دربار بود.( نحمیا ۲: ۶)

اکنون در بخش پنجم کتاب نحمیا هستیم. آنها در حال بازسازی دیوار اورشلیم هستند که ناگهان در میان خود یهودیان در خصوص اموری اشکالات اساسی مطرح میشود که تا آن زمان گویی نحمیا از آن بی خبر بود. در بین یهودیان فقر رشد میکرد. بدلیل فقر شدید و مال و خراجی که آنها باید پرداخت میکردند بعضی از یهودیان بی بضاعت مجبور شده بودند تا اموال و زمین خود را بفروشند. از دیگر یهودیان ثروتمند وام بگیرند تا بدهی های خود را پرداخت کنند. اما آنها قادر به پرداخت کردن وام خود به دلیل عدم درآمد نبودند و آن یهودیانی که وام را قرض داده بودند، زمین و خانه و حتی فرزندان دیگر یهودیان را بعنوان بدهی وام خود درخواست کرده بودند. به زبان ساده در بین خود یهودیان برده داری رواج می یافت. آنها دختر و پسران خودشان را به یهودیان دیگر میفروختند.( نحمیا ۵: ۱- ۵ ) وقتی خبر به گوش نحمیا رسید او خشمگین شد( ایۀ ۶) سپس او با حکمت و دعا برای حل این معضل قدم برداشت. چرا؟ زیرا هر چند نحمیا امید پایان دادن به دیوار خراب شدۀ اورشلیم را به رغم تهدید دشمنان خود داشت اما معضل و فسادی در بین اسرائیلیان، همانهایی که تازه از تبعید بازگشته بودند، رشد کرده بود که از ساختن دیوار اهمیت بی نهایت بیشتری داشت.

او رهبران و بزرگان قوم را جمع میکند و به آنها علنا میگوید که آنها " برادران خود را مورد ستم قرار داده اید." ( آیۀ ۷ از ترجمۀ عصر جدید) خیلی شرم آور بود که خود یهودیان بین خودشان برده داری را آغاز کرده و همدیگر را بردۀ خود کرده بودند. نحمیا آنها را شدیدا مواخذه میکند به آنها یادآوری میکند که آنها که بودند و از کجا آمدند و چرا خداوند آزادی آنها را بار دیگر به آنها پس داده است پس نباید با عمل زشت و قبیح خود باعث تمسخر و سرزنش بیگانگان شوند.( ایۀ ۹) نحمیا پس از هشدار دادن به آنها از آنها میخواهد که تمامی اموالی را که تاکنون از همدیگر گرفته اند را به همدیگر پس بدهند. هیچ کس از هیچ کس دیگر بدهی و وام نداشته باشد و آنهایی که طلب دارند باید طلب خود را ببخشند. ( آیات ۱۰ و ۱۱ ) سخنان جدی و پرقدرت نحمیا بلافاصله کارساز میشود و همۀ آنهایی که از یهودی دیگر بدهی یا وامی داشتند یا هر چه را از آنها گرفته بودند به آنها باز گردانده و تمام بدهی ها را میبخشند و عهد میبندند که دیگر دست به چنین کاری نزنند.

سپس خود نحمیا از آیات ۱۴ تا ۱۸ از نمونۀ خودش و آنچه او در این مدت با توجه به قدرتی که داشت اما از آن استفاده نکرده بود سخن میگوید. او اعتراف میکند که او هرگز پول و یا اجرتی از کسی نگرفته بود. باری بر دوش مردم برای دادن وجهی برای پادشاه یا امیری نگذاشته بود. زمینی و اندوخته ایی برای خودش ذخیره نکرده بود. او نه تنها از مال و دارایی دیگران برای امور زندگی خودش استفاده نکرده بود بلکه خود او نیز و آنچه از خود و دارایی خود داشت برای رتق و فتق امور کارهایشان بکار برده بود. 

دی ای کارسون در کتاب خود بنام " بخاطر محبت خدا " جلد دوم، نوشتۀ زیبایی در خصوص این عمل نحمیا و آنچه او در بخش پنجم انجام میدهد دارد. او مینویسد:

" اطاعت از خدا، پر از احساس و شفقت بودن نسبت به یکدیگر، توازن و نظم دائمی در رهبری، تعهد و با وفا بودن که باعث میشود تا برای خدمت خداوند با دلخوشی هدیه بدهیم، توبه و بنا شدن در اموری که شرارت و گناه وجود داشته است؛ تمام اینها به مراتب مهمتر و اساسی تر از بازسازی دیوار هستند. اگر دیوار بازسازی میشد بدون اینکه مردم بازسازی شوند، پیروزی ناچیز شمرده میشد."

دوست عزیز مسیحی!

چه دیواری را قصد بازسازی داری؟ در کجای خدمت خودت هستی؟ به اطراف نگاه کن به آن گله ایی را که خداوند در اختیار تو گذاشته است؛ به آن رابطه ایی که با ایماندار دیگر داری و یا آن کسی که در خانه و کار و شهر بعنوان یک مسیحی هستی. اگر خدمت و کار کلیسایی آنقدر تو را مشغول کرده است که آنچه یک " کلیسا " باید باشد و برای آن شبان اعظم کلیسا جان خودش را برای آن فدا کرده است، نیستی؛ و آنچه که یک مسیحی باید باشد که مسیح برای او بر صلیب رفت و نیستی، اگر من و تو دلیل و انگیزۀ مسیح را برای زندگی مسیحی خود از دست داده ایم یا میدهیم، تمامی خدمت من و شما پوچ و تمام تلاش ما بیهوده و تمام افتخارات ما بی ارزش و پیرزویهای روحانی ما وجهی ندارد. 

نوشته: حسین گل هاشم