X

تو محبوب منی

تو محبوب منی

 

« پس خدا آدم را به صورت خود آفرید او را به صورت خدا آفرید ایشان را نر و ماده آفرید.»

( کتاب پیدایش ۱ : ۲۷ )

« و تاج جلال و اکرام را بر سر او گذاردی.»

 ( کتاب مزمور ۸ : ۵ )

« از این امر محبت را دانسته ایم که او جان خود را در راه ما نهاد.»

( رساله اول یوحنا ۳ : ۱۶ )

 

تقدیم به تو ای ایرانی، ای مسلمان، تویی که هرگز ارزش و بهای حقیقی تو را به پدران تو و به تو نگفتند.

 

 

تو قصیده سراییده من

تو بازتاب شکوه و جلال من

تو گوهر و تاج خلقت منی.

ترا نه به شباهت حیوان وحش

نه به سیمای ماه و خورشید و ستارگان

نه به سیمای پرندگان

نه به شباهت رود روان و کوهها و آسمان

نه افسون گشته وادی سحر شده گان

در تو روح حیات من دمیده شد

تنها تو، به شباهت منی

تو انسانی، عزیز منی.

 

ای قصیده سراییده من

ای بازتاب قدرتم بر خلقت نامنتها

نااطاعتی از فرمان من

خواهش چشم و زیادت دل و افسون نفس

ترا به وادی مرگ کشید

از خاک بودی و به خاک شدی

طغیان و شرارت و مرگ شدی

دیگر شباهتی از تو به من نبود...

 

قلبم شکست از این فراغ

جانم گرفت از سرگردانیت

چگونه رهایت کنم؟

چسان شاهد عذاب جاودانه تو شوم؟

زیرا تو هنوز محبوب منی

تو گمشده رنجور منی.

 

نظر به تو کرد عیسای مسیح، آن فرزند یگانه ام

«‌لبیک ای پدر! بفرست مرا، او را به خانه باز میاورم!»

او جام را برداشته بود

اشتیاقش به تو، از محبت من است

ترک الوهیتش چند صباحی، از فیض اوست

روحش انصاف و عدالت و رحمت است

آنچه در پیش روی او بود، مرگ بود

جسم بود و خون،

پس خون و جسم شد.

من او را برای تو فدیه کرده ام

من ترا به قیمت جان او میخرم...

او را باور کن و ببوس، مرا باور کرده ای و بوسیده ای

پسر را ببوس!

 

ای قصیده سراییده من

فرشته ها پایکوبان جشن بازگشت تو

آغوش من گشوده به سوی تو

آسمان در انتظار ورود تو

برگرد پیش من

محبوب من، عزیز من، ای بشر!

 

 

زمستان ۲۰۱۴

غلام مسیح. ح.گ