X

تفسیر مزمور ۲۳ بخش سوم و پایانی

 

۴- " چون در وادی سایۀ موت نیز راه روم، از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی؛ عصا و چوبدستی تو مرا تسلی خواهد داد."

 شاید بتوان گفت این آیه یکی از نادر آیات کتابمقدس است که دو راز تاریک و روشن زندگی روحانی را با هم در خود دارد. در این آیه دو حقیقت الهی نهفته است که چه بسا ممکن است به ظرافت و باریکی از زیر چشمان شما بگذرد، از فکر شما سُر بخورد و شما آن را نبینید! در اینجا خوب است به آن کلیساهایی اشاره کنم که دائما از شادی در مسیح، پیروزی در مسیح، شفا در مسیح، آزادی در مسیح، برکت در مسیح برای دنیا روده درازی میکنند این ایه را بعنوان یک پتک سنگینی بر منبرهای آنها وارد کنم تا آن را ویران سازد. نه اینکه تمام آنچه که گفتم را ما در مسیح نداریم و صاحب نیستیم، بلکه باور داریم که " او شبان ماست." و ما محتاج به هیچ چیز نیستیم. زیرا در او همه چیز به ما داده شده است. اما آیا تمام زندگی مسیح، پر از گل و بلبل و شادمانی و پیروزی و برکات است؟ وقتی شما این آیه را میخوانید ممکن است حتی چشم شما راز نهفته شده در این آیه را نبیند! داود از سه نکتۀ سیاه و تاریک زندگی روحانی خود سخن گفته است که چه بسا بر او پیش آمده بوده، در آن بوده و یا اینکه در آینده پیش خواهد آمد.

الف- وقتی او میگوید " چون در وادی سایۀ موت نیز راه روم." در واقع اعتراف  کرده است، که درۀ مرگی وجود دارد که چه بسا همۀ ما روزی در آن قرار خواهیم گرفت و نهایتا روزی در آن خواهیم بود و آن را ملاقات میکنیم. داود اعتراف کرده است که چه بسا این درۀ مرگ چنان سایۀ مخوف و تاریکی بر زندگی ما بیاندازد که تمام آرامش ما را از ما بگیرد. و داود طوری سرائیده است که میداند، یا آماده است و منتظر آن است که روزی در این درۀ مرگ با سایۀ سنگین و مخوف خود در مسیر زندگی راه برود. و این درۀ سایۀ تاریک مرگ، ممکن است دره ایی پر از شرارت باشد. پر از بدی و بی خدایی. کفر و تمامی فساد درون آدمی. و آن میتواند سایۀ تاریک خود را بر جان ما بیاندازد. پس ادامه میدهد:

ب- " از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی" او اعتراف کرده است که بدی وجود دارد. شرارت هست. فساد هست. ترس از آن نیز هست. وحشت از این شرارت وجود خارجی دارد. اما از آنجایی که میداند خدا، شبان او، با اوست از این بدی و شرارتی که در راه او، در این درۀ تاریک سایۀ موت وجود دارد نخواهد ترسید. زیرا او میداند که شبان او، خداوند او، بخاطر نام خود، از میان این درۀ سایۀ مرگ، او را به راههای عدالت هدایت کرده و خواهد کرد. و در این مسیر، در این سایۀ تاریکی که او گام برمیدارد، مطمئنا او به ارامش و تسلی خداوندش نیاز دارد. او باید بداند که این تسلی و ارامش خداوند، مادامی که در این سایۀ مرگ و از میان تمامی شرارت و بدی راه میرود، را صاحب است. پس میگوید:

پ-" عصا و چوب دستی تو مرا تسلی خواهد داد." او اعتراف کرده است که در این راه گام زدن در راههای عدالت که خدا ما را بخاطر نام خود هدایت میکند، اضطراب و دلشورگی و آشوب وجود دارد. زندگی طوفانی خواهد شد. حملات نیروهای پلید خواهد بود. ناامیدی از راه خواهد رسید، غم و اندوه و اشک و ماتم و ناله و زاری هست. اما من کافیست تا به عصا و چوبدستی تو نگاه کنم، آن را در دست خود بگیرم، تسلی خواهم یافت. داود میگوید نه تنها حضور خودت، وجود خودت، سایۀ مهربان تو، صدای گرم تو، مرا تسلی میدهد، بلکه کافیست تا به عصا و چوب دستی تو نگاه کنم، و به یاد بیاورم که تو چگونه با این عصا و چوب دستی خود، دشمنانم را در اطراف من تار و مار کردی. آنها را شکست دادی. حیوانات را که برای دریدن من کمین کرده بودند، نابود کردی. عصا و چوب دستی تو یادمان حفاظت و مراقبت کردن تو از من است. و من بیاد میاورم. که چگونه برای حفظ جان من بر بالای سرت آن را افراشتی و آن را به سوی خصم با قوت و غیرت تکان دادی و مرا از نابودی و مرگ حفظ کردی؛ من به این عصا و چوب دستی تو که نگاه میکنم، حتی اگر از درۀ عمیق و تاریک مرگ عبور کنم، حتی اگر شرارت و بدی مرا محاصره کرده باشد، باز ترسی نخواهم داشت. زیرا میدانم که عصای قدرتمند تو، مرا از دهان شیران و گرگان و کفتارها و شغالان موذی نجات خواهد داد.

 

۵-" سفره ایی برای من به حضور دشمنانم میگسترانی؛ سر مرا به روغن تدهین کرده‏ایی و کاسه ام لبریز شده است."

 تا اینجا با توجه به تفسیر و تشبیهاتی که داود در بارۀ یهوه به ما داده بود، خداوند مانند شبان بود و داود مانند گوسفند. ناگهان آیۀ 5 و 6 موقعیت خدا و داود تغییر میکند. در این دو آیه یهوه، تبدیل به میزبان میشود و داود تبدیل به مهمان. همان خدایی که تا ایۀ 5 شبان داود بود. و تمام آن اعمال را برای داود انجام داده بود، اکنون داود در ایۀ 6 میگوید که او میزبان است و او را پذیرایی میکند. همان تصویر نزدیک، همان رابطۀ نزدیک، همان تصویر از خدایی که در یک قرابت نزدیک با داود قرار دارد. مجددا دقت کنید به نکته‏ایی که مانند آیۀ ۴ داود به آن اشاره کرده است، اما به نظر میرسد که از دید بسیاری پنهان است. داود اعتراف میکند که او دشمنانی دارد. بله ایمانداران مسیحی شما دشمنان بسیاری در اطراف خودتان دارید. در پی صلح و ایجاد آن باشید، اما رویای دنیای صلح آمیز را هرگز نبینید. دشمنانتان را دوست بدارید و برای آنها دعا کنید، اما در آرزوی آن نباشید که دیگر دشمن نخواهید داشت. گونۀ راست خودتان را پیش ببرید، نه به این امید که کسی بر آن سیلی نخواهد زد. اگر با چوب تر چنان کردند با چوب خشک چه خواهند کرد؟ دشمنان ایمان مسیحی شما، میتوانند فرزندان شما، همسران شما، پدران و مادران و برادران و خواهران و خویشاوندان و همسایگان و هم وطن شما، وطن شما باشند. و داود میگوید، ما این دشمنان را داریم. اما طرف مقابل این حقیقت این است که ما خدا را داریم. خدایی که شبان ماست. و وقتی او را داریم، به رغم دشمنانمان، باز پیروز هستیم و در این دنیا پیروزمند زندگی خواهیم کرد. و داود میگوید این دشمنان بسیار به او نزدیک هستند، و خداوند او، به رغم این دشمنان، نیازهای او را برآورده میکند. از او مراقبت میکند. اگر چه دشمنان داود بسیار هستند، به او نزدیک هستند، و او را طرد کرده و در پی ازار و نابودی او هستند، و داود تنهاست و کسی را ندارد، اما خداوند او، که شبان او نیز میباشد، او را به سفرۀ خود دعوت میکند. و پس از اینکه خداوند، یهوه، داود را به سر سفرۀ خود دعوت میکند و سفره ایی برای او، در برابر دشمنانش میگستراند، داود میگوید" سرم را به روغن تدهین کرده‏ایی". داود اعتراف کرده است اگر هیچکس او را تایید نکند. اگر هیچکس به او احترام نگذارد. اگر همه در پی نابودی تو باشند. اگر همه خواندگی و برگزیدگی او را رد مسخ کنند، اما خدای او، شبان او، او را با روغن مقدس تدهین کرده است. برگزیده است. او میگوید وقتی وارد این مهمانی میشود، خداوند از او استقبال میکند، سر او را به روغن خوشبو و معطر تدهین میکند، به او احترامی والا میگذارد. در اینجا داود همچنین اشاره کرده است به روزی که سموئیل به رغم اینکه شائول دشمن داود که در پی کشتن او بود، روغن تدهین را بر او ریخت و او را بعنوان پادشاه اسرائیل مسح کرد.( اول سموئیل ۱۶: ۱- ۱۳ ). کارهای خداوند عجیب است نه؟ دشمنان ترا محاصره کرده اند، تو در پی نابودی هستی، اما درست در همین شرایط، خداوند تو از تو پذیرایی میکند. مانند میزبانی سخاوتمند و مهربان." و کاسه ام را لبریز شده است." مجددا نکته‏ایی نهان در این اعتراف است. داود اعتراف میکند، کاسه‏اش لبریز نبوده است. خالی بوده است. نیازمند بوده است. محتاج بوده است. اما بر سر همین سفره‏ایی که توسط خدای او برای او گسترده شده است، مهیا شده است، تدارک دیده شده است، بر سر این سفره، جام داود را آنقدر پر میکند، که از آن لبریز میشود! من یادم میاید وقتی همۀ ما دور سفره مینشستیم، مادر من، برای پدرم و برای برادر بزرگ من، بیشتر از همه میریخت، طوری که بعضی وقتها از بشقاب آنها میریخت! نه اینکه مادرم تبعیض قائل میشد، خیر، بلکه به دلیل احترام و مقامی که پدر و برادر بزرگتر من در خانه داشتند، او اینگونه به آنها احترام میگذاشت. و همین کار را با مهمانان نزدیک خودمان که به ما خیلی عزیز بودند، میکرد!این همان تصویر داود در خصوص پذیرایی خدا از او بر سر سفره است. آن هم در حضور دشمنانش. دشمنانی که مرگ و نابودی داود را میخواهند، بدبختی و فلاکت داود را طلب میکنند؛ توسط خود خدا اینگونه دعوت شده، استقبال شده، پذیرایی شده، و عزت و محبت شده است.

 

۶" هر آینه نیکویی و رحمت تمام ایام عمرم در پی من خواهد بود، و در خانۀ خداوند ساکن خواهم بود تا ابدالآباد."

 ترجمۀ عصر جدید میگوید:" اطمینان دارم که تمام عمرم به من لطف و محبت خواهی نمود و تا زمانی که زنده هستم، در خانۀ تو ساکن خواهم بود." در تمام ترجمه های انگلیسی این ایه یک عبارت هم در بخش اول آیه قید شده و هم در بخش دوم که در ترجمۀ عصر جدید درست ترجمه نشده است. در بخش اول در تمامی ترجمه های کتابمقدس زبان انگلیسی عبارت" در پی من خواهد بود " آمده است، یعنی همانی که در ترجمۀ قدیم آمده است. در واقع مزمور نویس میگوید، این همه محبت و رحمت بیکران خدا، خدایی که شبان اوست و تمامی احتیاجات او را برآورده میکند. در مرتعهای سبز او را میخواباند، نزد آبهای راحت او را رهبری میکند. جانش را تازه میکند، او را به راههای عدالت و راستی رهبری میکند. او را حتی اگر از میان سایۀ مرگ و فساد و تباهی بگذرد، چنان آرامش و تسلی خواهد داد که هرگز هراسی به دل راه نخواهد داد. و سپس همان خدا که مانند میزبانی او را به خوان خود دعوت میکند، به رغم تمام دشمنان کمربستۀ او، او را برمیگزیند، او را مسح میکند، او را شادی و عزت میبخشد و کاسۀ او را از خوشی و پیروزی و سلامتی و برکت پر و لبریز میکند. تمامی این نیکویی و رحمت خداوند تمام آنها، کوتاه مدت و زودگذر نیستند، ابدا! بلکه تا تمام ایام عمر زندگی داود، به دنبال او روان هستند، هر جا که داود برود، در هر شرایطی، در هر موقعیتی، آنها او را مانند سایبان پیروزی و افتخار و سربلندی، به رغم تمامی دردها، رنجها، دشمنان، و تمامی فلاکتها، همواره دنبال میکنند و در پی او هستند، و این با عمر زمینی داود نیز به پایان نمیرسد، زیرا همین خدا، خدایی که شبان اوست، میزبان اوست، نه تنها نیکویی و رحمت خود را تا پایان عمر  داود در پی او خواهد داشت.  سپس در بخش دوم آیه، در ترجمۀ قدیم و تمامی ترجمه های انگلیسی اینگونه قید شده است که:" در خانۀ خداوند ساکن خواهم بود تا ابدلاباد." اما ترجمۀ عصر جدید میگوید:" و تا زمانی که زنده هستم، در خانۀ تو ساکن خواهم بود." در واقع ترجمۀ واقعی و درست همان ترجمۀ قدیم است. یعنی اینگونه که نه تنها زمانی که زنده هستم، امروز، بلکه حتی چون بمیرم، و بعد از اینکه زندگی من تمام شود، باز " در خانۀ خداوند ساکن خواهم بود." من امروز در تمامی برکات خداوندم ساکن هستم. در مراقبت او، در فیض او، در رحمت او، در عدالت او، در صلح و آرامش او، گویی من در خانۀ او ساکن هستم. اما این سکونت من در خانۀ خداوند، با مرگ من به پایان نمیرسد، بلکه چون نیز بمیرم، باز در خانۀ خداوند " ساکن خواهم بود." تا کی؟ " تا ابدالآباد." اینجا با برکات زودگذر، با صلحی که بعد از اشکها میامد، با ارامشی که پس از دردها میامد، با قراری که پس از شبهای بیقراری و بیخوابی میامد، من در این دنیا باز گویی در خانۀ خداوند ساکن بودم، خدایی که " شبان من است."، خدایی که میزبان من است. اما این فیض و محبت خدا فقط در این جسم و در این دنیا به پایان نمیرسد! اگر چشمانم را ببندم، بدن جلال یافته را بازیابم. در جلال او شریک شوم. در صلح ازلی و پایدار. در جایی که دیگر نه اشکی خواهد بود و نه ماتم و نه آه و نه دردی. نه فراقی و نه ناله ایی. آری آنجا خانۀ ابدی من است. آری من در این خانه ساکن خواهم شد. من در این خانه نه موقتا و نه فقط در این عمر کوتاه بلکه برای ازل ساکن خواهم شد...هللویاه! جلال و عظمت به نام خجسته و مبارک او باد! جلال بر تو یهوه، خدای خداوند ما عیسای مسیح!

پایان سخن

دوست عزیز! ایا شما این خدای داود را میشناسید؟ امید من این است در این مزمور از زبان داود با او آشنا شده باشید. او فقط خدای داود نبود و نیست. او خدای تو نیز میباشد. اگر امروز او را در قلب خودت نداری، بهترین زمان است که او را نزد خود بخوانی و او را به قلب خودت دعوت کنی. تا او آمده شبان تو شود، میزبان مهربان تو، پادشاه تو و خداوند و نجات دهندۀ تو. شاید بپرسی چگونه میتوانم ایمان بیاورم؟ از تو میخواهم که قلبت را به این حقیقت باز کنی که تو نیز مانند داود به چنین خدای مهربان و پرفیض نیاز داری. و این خدا راه خود را برای تو آشکار و مهیا کرده است. کافیست تا قلبت را بر او بگشایی و به او اعتراف کنی و بگویی:" خداوندا من گناهکارم، ایمان دارم که عیسای مسیح برای گناهان من، بر بالای صلیب مرد. دفن شد و روز سوم قیام کرد و امروز زنده است. و اکنون او را به قلب و جان خودم دعوت میکنم." دوست عزیز با این دعای ساده، تو خدای داود را به قلب خودت خوانده ایی. همین خدایی که داود در مزمور ۲۳ اینگونه ملموس و نزدیک از او سخن گفته است. با این اعتراف و با این ایمان تازه و با دریافت روح مقدس خدا در قلبت، امروز میتوانی مانند داود با ایمان و قوت بسرایی که:" خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود..."