X

ایا عیسای مسیح میتوانست گناه کند؟

آیا عیسای مسیح میتوانست گناه کند؟

«از آن رو که مقدس کننده ومقدسان همه از یک میباشند از اینجهت عار ندارد که ایشان را برادر بخواند.» عبرانیان ۲: ۱۱

نوشته: حسین گل هاشم

هر چند به نظر میرسد که این یک سوال باشد اما این سوال دو موضوع را در خصوص عیسای مسیح به زیر سوال برده است.

الف- اگر بگوییم او میتوانست گناه کند؛ به نظر میرسد که بیگناه بودن مسیح را به زیر سوال میبرد. سپس او  را بعنوان یک گناهکار شایسته این نمیسازد که برای گناهکاران دیگر آمرزش گناه را بیاورد. «زیرا او را که گناه نشناخت در راه ما گناه ساخت تا ما در وی عدالت خدا شویم.» ( دوم قرنتیان ۵ : ۲۱)

ب- اما اگر بگوییم او نمیتوانست گناه کند ؛ به نظر میرسد که انسان بودن مسیح به زیر سوال میرود. و این سوال دوم را طلب میکند: پس چگونه عیسای مسیح میتوانست آن کاهن اعظم ما باشد که از دردها و وسوسه های ما باخبر باشد؟« زیرا رییس کهنه نداریم که نتواند همدرد ضعفهای ما بشود بلکه آزموده شده در هر چیز به مثال ما بدون گناه.» ( عبرانیان ۴ : ۱۵ )

آیا پاسخ درستی برای این سوال داریم؟  میلارد اریکسون الهیدان مسیحی عصر حاضر چنین این سوال را پاسخ داده است.  که:  عیسای مسیح میتوانست گناه کند اما نمیخواست که گناه کند.

He could have sinned, but He would not! *

( *میلارد اریکسون، معرفی کردن الهیات مسیحی تصحیح دوم، انتشارات بیکر آکادامیک، ص.۲۳۱)

و من فکر میکنم این پاسخ درستی به سوال بالا باشد. هر چند کتابمقدس در خصوص این سوال  یا پاسخ به آن بطور واضح و روشن نپرداخته لیکن برای اینکه این پاسخ را بر اساس کتابمقدس درک کنیم باید با هم به آیات و اسناد کتابمقدس در این خصوص رجوع نماییم زیرا پاسخ در آنجا وجود دارد.

اما قبل از آن باید از نکته کلیدی سوال بالا آغاز کنیم: از گناه!

گناه و ریشه آن

بدون نگاهی به این مقوله تاحدودی پاسخی کامل به سوال بالا نداده ایم. زیرا چه دلیلی است که به سوال بالا حتی فکر کنیم اگر اصلا گناهی نبود؟ همه چیز در سقوط آدم و حوا نهفته است. و نتیجتا نه تنها در سقوط این دو بلکه در نحوه سقوط این دو، سقوط انسان و تمام بشریت نهفته است. در یک جمله میتوان ریشه و دلیل اصلی سقوط آدم و حوا را در نااطاعتی کردن از فرمان خدا دانست. خدا فرمان داد. آدم و حوا باید از فرمان اطاعت میکردند. آنها چنین نکردند بلکه دلیلی برای نااطاعتی یافتند. آیا میدانستند مرتکب گناه خواهند شد و خواهند مرد؟ نمیدانیم.  اما به خوبی میدانستند که: « اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد.»( پیدایش ۲: ۱۷ و پیدایش ۳: ۳ ) 

و شیطان( = اتهام زننده که نام اوست) ابتدا فرمان خدا را تغییر میدهد سپس به خدا اتهام میزند که امری را در فرمان خود از آنها پنهان کرده و قدرتی را که آنها میتوانند با خوردن آن تصاحب کنند را از آنها منع کرده است.  پس شیطان رو به حوا چنین دلیل میاورد: « خدا میداند که در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.» در این اعلانیه که بیرون آن زرق و برق اما به ظرافت نوع خود به دور هسته حیله گری و شرارت پیچیده شده، طغیان بر ضد اطاعت از فرمان خدا بود.

اکنون دقت کنید به نحوه روی دادن گناه. حوا نظری به درخت ممنوعه کرده : «و چون زن دید» نه مار! « که آن درخت برای خوراک نیکوست» برای خوراک خودش نه مار!«و به نظر خوشنما» در نظر خودش نه مار! « و درختی دلپذیر دانش افزا» برای دل خودش و دانش خودش نه مار! « پس از میوه اش گرفته» او گرفت نه مار! مار به او نداد بلکه خودش گرفت «بخورد» او خورد نه مار! «و به شوهر خود نیز داد» او به شوهر خودش داد نه مار !« و او خورد.» شوهرش خودش خورد مار به زور به حلقومش نکرد! چرا اینقدر من بر این آیه تاکید میکنم؟ قصد من این نیست که به جدال دیرینه این موضوع بروم که چه کسی ابتدا گناه کرد؟ حوا یا آدم یا شیطان و سپس حملات خودم را مختص به آن شخص کنم. مزمور نویس به این سوال پاسخی داده است که برای ما کفایت دارد: «کسی عادل نیست یکی هم نی.» ( مزمور ۱۴۳: ۲ و رومیان ۳ : ۱۰ ) لیکن آنچه باید مورد تعمق قرار گیرد آنچه در اثر این نااطاعتی حاصل گشت.

در ثمره این سقوط موحش ترین بر انسان ریخت: خشم و غضب خدا. لعنت خدا. مرگ. پس آنها از حضور مقدس خدا دور شدند. وارد رنج و درد شدند. وارد مصیبت شدند. و نهایتا مردند و به خاکی بازگشتند که خداوند از ابتدا آنها را خلق کرده بود از خاکی که در خلقت اول آنها فنا و پوسیدگی راه نداشت.  اما بعد از سقوط هم فنا و هم پوسیدگی را تجربه کردند.

لیکن این خود خدا بود که دست به کار نجات انسان سقوط کرده و یاغی شد! در اوج این سقوط و نااطاعتی بود که خدا وعده نابودی شیطان و پیروزی بر او را توسط آنکس که از زن بدنیا خواهد آمد را داد ( یپدایش ۳ : ۱۵ ). اما نکته کلیدی موضوع ما اینجاست: آنکس که از زن متولد میشد یک مذکر بود. جسم داشت. جسمانی متولد میشد. اما شیطان یک فرشته روحانی است. یعنی حضور جسمانی او برای ما در کتابمقدس گفته نشده است. و معلوم نیست که ما حتی او را با چشمان خود خواهیم دید روزی که نابودی ازلی او توسط خود خدا معین گشته است. پس چگونه یک فرزند جسمانی زن قادر خواهد بود سر شیطان را که یک فرشته روحانی است را بزند؟ در ضمن ثمرات گناه تنها در جسم انسان نبود بلکه در روح و فکر انسان نیز وارد شد. کلام مقدس آن را جسمانی بودن خطاب میکند. متعلق به جسم و خواهش های جسم و تمایلات جسم که بارها و بارها در طول کتابمقدس و ماجراهای متعدد ثمره این جسمانی بودن را خوانده و مشاهده میکنیم. بطور خلاصه، اگر اسراییل خداوند جسمانی فکر نمیکرد و فقط به دنبال برآورده کردن نیازها و خواسته ها و شهوات جسمانی خود نبود هرگز ۴۰ سال در بیابان سرگردان نمیشد و هرگز ۷۲۰ سال پس از ورود به سرزمین وعده به اسارت و تبعید نمیرفت. پس آن نجات دهنده نه تنها میبایست بر شیطان و فریبهای او پیروز میشد بلکه بر جسم و خواهش های جسمانی انسان که هر دو مرگ و نابودی را به همراه آورده بود.

در کتاب ایوب میخوانیم وقتی خداوند به شیطان اجازه داد ابتدا فرزندان و اموال او  را سپس سلامتی او را از او بگیرد ما هیچ گفتگویی بین شیطان و ایوب نداریم که شیطان به ایوب بگوید من قصد دارم چنین و چنان کنم! فقط حوادث یکی پس از دیگری بر ایوب هوار میشود! شیطان و حضور او در برابر ایوب قابل رویت نبود. لیکن ما حضور شیطان را در تمام ایوب مشاهده میکنیم: در خرابی و ویرانی و بیماری و یاس و نفرین و پوچی و مرگ. پس برای اینکه نیک بودن ایوب که خدا به آن میبالید در برابر فرشتگان آسمانی ثابت شود، ایوب میبایست از یک کوره آتش آزمایشات گوناگون عبور کند تا ایمان او ، کامل بودن او در عصر خود، و وفاداری او به خدا در تمام این مدت ثابت شود.

وقتی یوسف پیشنهاد زن فوطیفار را شنید که از او میخواست تا با او همبستر شود پاسخ یوسف از باور و ایمان یوسف به آنچه به آن باور داشت و میدانست که به دلیل آن امروز آنجایی هست که هست نه هنوز بعنوان یک برده ناچیز برخاست: «پس چگونه مرتکب این شرارت بزرگ بشوم و به خدا خطا بورزم.» ( پیدایش ۳۹ : ۹ )یوسف میدانست که شرارت او قبل از اینکه از دید اجتماعی و شوهر زن وقیح باشد از دید و میزان خدایی که پرستش میکرد خدای پدران او یک نااطاعتی و شرارت بود. پس وقتی این شرارت به او حمله کرد تا پاک بودن او را از او بگیرد و او را آلوده خود سازد از آن گریخت. او حاضر بود تا بخاطر باور خود از دست زن ارباب خود فرار کند و حاضر گردد تا مصیبت و رنج این پاک ماندن را نیز متحمل گردد.  

اکنون اجازه بدهید هم ماجرای وسوسه شدن آدم و حوا توسط مار(شیطان) که به سقوط آنها انجامید و هم آزمایش شدن ایوب توسط شیطان و هم مقاومت یوسف در برابر شهوت جسم را با کار خدا در فرزند یگانه خود عیسای مسیح بر روی زمین در میان انسانهای گناهکار مقایسه کنیم. و ببینیم خدا در عیسای مسیح برای انسان گناهکار چه میراثی باقی گذاشت.

برای اینکه خدا بتواند وعده خود را در پیدایش ۳: ۱۵ به عمل بیاورد باید نجات دهنده را بدنیا میفرستاد. اما ما باید دو اصل کلی را خدا در این خصوص در نظر داشته باشیم:

الف) این خدا بود که ابتکار نجات انسان را از گناه و مرگ بدست گرفته بود و نه انسان. کمااینکه ابتکار پوشاندن برهنگی آدم و حوا را او بدست گرفت. ( مقایسه پیدایش ۳ : ۷ و پیدایش ۳ : ۲۱ )

ب) برای اینکه خدا انسان را از گناه و جسمانی بودن و مرگ نجات بدهد باید هم گناه و هم مصیبتهای جسم و هم مرگ را تجربه میکرد اما نه به آن الوده میشد و نه اسیر آن.

این دو مورد با هم توامان در پیدایش ۳: ۱۵ گنجانده شده است: نگاه کنید به این آیه: « و عداوت در میان تو و زن و در میان تو و ذریت وی میگذارم او سر ترا خواهید کوبید و تو پاشنه وی را خواهی کوبید

الف) چه کسی عداوت را بین زن و ذریت او و شیطان میگذارد؟ « میگذارم.» خدا. خدا ابتکار عمل و طرح نجات و پیروزی را میریزد.

ب)اما چه کسی سر شیطان را میکوبد و شیطان پاشنه چه کسی را میزند؟ «او.» نجات دهنده.

جلوتر ما بیشتر به بخش ب خواهیم پرداخت و آن را گسترش میدهیم که چگونه این روی داد.

اما خداوند چگونه این وعده خود را در پیدایش ۳: ۱۵ تحقق بخشید؟

الف) با حفظ کردن وعده خود در طول تاریخ تا زمان تولد نجات دهنده.

ب) با تولد جسمانی نجات دهنده.

پ) فرزند بدنیا آمده زن ثابت نمود که آن نجات دهنده پیدایش ۳: ۱۵ میباشد.

برای تحقق پذیرفتن شرط (۱) خداوند باید نسلی را برمیگزید تا به واسطه آن نسل بتواند شرط (۲) را علنی سازد. و آنکس که در شرط(۲) بدنیا میامد باید شرط (۳) را ثابت مینمود که آن وعده نجات دهنده در پیدایش ۳: ۱۵ میباشد. اجازه بدهید نگاهی به این سه مورد داشته باشیم:

الف) با حفظ کردن وعده خود در طول تاریخ تا زمان تولد نجات دهنده.

برای تحقق شرط (۱) که همان انتخاب یک شخص و یک قوم و یک نژاد میباشد دو نویسنده شرح حال عیسای مسیح، متی و لوقا،  به زیبایی این نسل برگزیده را تا زمان تولد نجات دهنده به خوانندگان خود گفته اند. هر کدام از این افراد در این دو شجره نامه با خود یک داستان و یک رویداد تاریخی را به همراه دارند. با خود از وفاداری خدا به نگه داشتن عهد خود برای فرستادن نجات دهنده سخن میگویند. ما به چشم آن را در کتابمقدس نمبینیم اما آنجا وجود دارند. هیچکدام از نوشتجات عهد عتیق تصادفی و اتفاقی نه نوشته شده و نه نگهداری شده است. هر کدام از آنها گویای کار عظیم خدا در وفادار بودن به عهد خود میباشند: در برآورده شدن عهد نجات و در برآورده شدن آن پادشاهی ایی بیزوال که خواهد آمد.

ب) با تولد جسمانی نجات دهنده.

پولس رسول در نامه خود به شاگرد خود پاسخ به این سوال را یک راز الهی میداند و آن را اینگونه بازگو میکند: « راز دینداری عظیم است که خدا در جسم ظاهر شد و در روح تصدیق کرده شد و به فرشتگان مشهود گردید و به امتها موعظه کرده  و در دنیا ایمان آورده و به جلال بالا برده شد.» ( اول تیموتی ۳ : ۱۶ )

او در نامه خود به ایمانداران غلاطیه چنین میگوید: «لیکن چون زمان به کمال رسید خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولد. تا آنانی را که زیر شریعت باشند فدیه کند تا آنکه پسرخواندگی را بیابیم.» ( غلاطیان ۴ : ۴ )

فرشته خداوند به یوسف گفت که مریم پسری را خواهد زایید که امت خود را از گناهانشان خواهد رهانید. سپس متی از این سخن فرشته این نتیجه گیری را میکند. «و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد. که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوییل خواهند خواند که تفسیرش این است خدا با ما.» ( متی ۱ : ۲۱- ۲۳ )

و نهایتا یوحنا شاگرد خداوند ما عیسای مسیح در خصوص او چنین مینویسد: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز بواسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت.» سپس یوحنای همین خدایی را که از ازل بوده را اینگونه تشریح میکند: «و کلمه جسم گرفت و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم جلالی شایسته پسر یگانه پدر.» ( یوحنا ۱ : ۱- ۳ و ۱۴ )

پ) فرزند بدنیا آمده زن ثابت نمود که آن نجات دهنده پیدایش ۳: ۱۵ میباشد.

برای اینکه عیسای مسیح قادر باشد که ثابت نماید آن نجات دهنده وعده داده شده میباشد باید حدالقل دو اصل را ثابت مینمود. (در نظر داشته باشید که این نویسنده قصد ندارد تا به طور کامل به تمام این نحوه ثابت کردن عیسای مسیح بپردازد. زیرا نوشتن در این خصوص خود قدرت و فرصتی دیگر را طلب میکند. اما برای آنچه در نظر داریم تا برای پاسخ به سوال اصلی این نوشته برای شما مهیا کنیم این دو برای ما بسنده مینماید.):

الف) در اطاعت کامل از پدر آسمانی خود آن را ثابت کند.

ب) با زندگی زمینی خود آن را ثابت کند.

         الف- ۱- ) در اطاعت کامل از پدر آسمانی خود : مقایسه آدم  و حوا، و عیسای مسیح

همانطور که بالاتر قید شد در سقوط آدم و حوا سقوط ما نهفته است و در نحوه سقوط آنها نحوه سقوط ما. اما آنها به چه نحوی سقوط کردند؟ اجازه بدهید این بخش را یکبار دیگر با هم بخوانیم: «و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر خوشنما و درختی دلپذیر دانش افزا پس از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد.» ( پیدایش ۳: ۶ ) سه وسوسه بزرگ به روشنی در این ایات توسط موسی بنده خدا برای خواننده ثبت شده است:

الف) دید که آن درخت برای خوراک نیکوست= برآوردن شدن نیاز جسم= وسوسه مادی=شهوت جسم

ب) و به نظر خوشنما= برآوردن شدن نیاز شخصی=وسوسه شخصی=خواهش چشم

پ) و درختی دلپذیر دانش افزا= برآوردن شدن نیاز قدرت= وسوسه درونی=غرور زندگانی

آدم و حوا در هر سه مورد شکست خوردند و قادر نبودند به رغم این وسوسه درونی و بیرونی در اطاعت خود به فرمان خدا بایستند. به همین دلیل یوحنای رسول در نوشته خود به ایمانداران چنین در خصوص دنیا و دوست داشتن دنیا و دل بستن به آن مینویسد: «دنیا را و آنچه در دنیاست دوست مدارید زیرا که اگر کسی دنیا را دوست دارد محبت پدر در وی نیست. زیرا که آنچه در دنیاست از شهوت جسم و خواهش چشم و غرور زندگانی از پدر نیست بلکه از جهان است.» ( اول یوحنا ۲ : ۱۵- ۱۶ )

ما جلوتر به این سه مورد بیشتر خواهیم پرداخت.

از او خشنودم

 وقتی خدا نجات دهنده را به جهان فرستاد برای اینکه میزان اطاعت او را ثابت نماید او را به دست وسوسه کننده قرار داد تا مورد آزمایش قرار گیرد. اما قبل از اینکه عیسای مسیح وارد آن چهل روز بیابان شود میخوانیم که او از یحیای تعمید تعمید میگیرد. درست پس از تعمید گرفتن از یحیای تعمید دهنده متی میگوید: « آنگاه خطابی از آسمان در رسید که اینست پسر حبیب من که از او خشنودم.» ( متی ۳ : ۱۷ ) لوقا مینویسد: :« و عیسی هم تعمید گرفته دعا میکرد آسمان شکافته شد و روح القدس به هیت جسمانی مانند کبوتری بر او نازل شد و آوازی از آسمان در رسید که تو  پسر حبیب من هستی که به تو خشنودم.» ( لوقا ۳ : ۲۲- ۲۳ )

هم متی و هم لوقا به خوانندگان خود میگویند که بلافاصله پس از تعمید عیسی و پس از شنیدن این صدا از جانب پدر که اعلام میکرد او از مسیح خشنود است. عیسای مسیح به مدت چهل روز «بدست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید.» ( متی ۴: ۱ ) «اما عیسی پر از روح القدس بوده از اردن مراجعت کرد و روح او را به بیابان برد و به مدت چهل روز ابلیس او را تجربه مینمود.» ( لوقا ۴: ۱)

خیلی از متفکرین مسیحی این چهل روز عیسای مسیح و این چهل روز تجربه شدن او توسط شیطان را

برابر دانسته اند با چهل سالی که اسراییل به دلیل عدم نااطاعتی از فرمان خدایی که آنان را از مصر رهایی داده بود تا به سرزمین موعود هدایت کند در بیابان سرگردان بودند. قصد من بررسی این نیست اما در آن حکمتی نهفته است که به موضوع گفتگوی ما یاری میرساند.

اما اجازه بدهید تا بر این عبارت «خشنود» بودن خدا از عیسای جوان سی ساله سخن بگوییم. عبارت خشنود بودن به زبان یونانی  ادوکییو یا ادکییسو به مفهوم این است که چیزی یا کسی یا امری را خوب میدانیم به همین دلیل برای ما ارزشمند میگردد. معنی دوم آن این است که از کسی یا چیزی رضایت کامل داریم. زمان فعل گویای حالتی را دارد که از گذشته شروع شده و هنوز ادامه دارد. وقتی عیسای مسیح در رود اردن از یحیای تعمید دهنده تعمید گرفت سی ساله بود. ما هیچ از این سی سال او نمیدانیم به غیر از تولد او و واقعه ایی که  دوازده ساله بود. اما خدای پدر از آسمان ندا میدهد که از عیسای مسیح خشنود بوده، هست و همچنان هست! چطور عیسای مسیح این خشنود بودن خدای قدوس و عادل را برآورده کرده بود؟

 پاسخ آن را بلافاصله در چهل روز بیابان عیسای مسیح پیدا میکنیم و آنچه در طول و در پایان این چهل روز بر عیسای خداوند وارد آمد. در حقیقت ابتدا صدا را داریم که خدای پدر از خدای پسر، آن نجات دهنده وعده داده شده در پیدایش ۳: ۱۵ خشنود است سپس متی و لوقا به خواننده نشان میدهند چرا خدای پدر از خدای پسر خشنود است.

تجربه نماید

متی و لوقا به خوانندگان خود میگویند که روح عیسای مسیح را بعد از تعمید به بیابان برد تا توسط شیطان تجربه شود. یعنی چه؟ ریشه این عبارت در تمام عهد جدید  بنام پییراسو آمده است. نگاه دقیق به این واژه اهمیت آن را برای ما بازگو میکند. این عبارت را میتوان اینگونه در آیات متعدد کتابمقدس چنین دید:

الف) آزمایش: کسی را در آزمایش قرار دادن تا طبیعت حقیقی یا شخصیت او را فهمیدن. ( دوم قرنتیان ۱۳ : ۵

ب) سعی کردن تا اشتباه کسی را گرفتن. ( متی ۱۶ : ۱ و یوحنا ۸ : ۶ )

پ)  وسوسه: کسی را وادارند تا گناهی را مرتکب شود. ( مرقس ۱ : ۱۳ و اعمال ۵ : ۳ )

ت)  تلاش کردن برای هدف خاصی: سعی کردن به امری اما موفق نشدن. ( اعمال ۹ : ۲۶ )

و گاها ابن فعل به صورت پییراسموس امده است یعنی:

الف) آزمایش کردن: کسی را در آزمایش قرار دادن تا شخصیت حقیقی او را فهمیدن ( یعقوب ۱ : ۲ و اول پطرس ۴ : ۱۲ )

ب)  وسوسه: در آزمایش و سختی قرار گرفتن تا کسی در آن سقوط کند. ( متی ۴: ۱  ( او را تجربه نماید) و ۳ ( تجربه کننده) و ۷ ( خدای خود را تجربه مکن)   و لوقا ۴ : ۱۳ و اعمال ۱۵ : ۲۶ )

چهل روز در بیابان

یک اصل کلی در این بخش بینهایت حایز اهمیت است و آن اینکه خداوند بدور از این دو مورد تجربه کردن است. همانطور که یعقوب در رساله خود قید کرده است: «هیچکس چون در تجربه افتد نگوید خدا مرا تجربه میکند زیرا خدا هرگز از بدیها تجربه نمیشود و او هیچ کس را تجربه نمیکند.» ( یعقوب ۱: ۱۳ ) اما میدانیم که خدا از شیطان برای تجربه کردن و آزمایش کردن ایمان برگزیدگان خود استفاده میکند. کمااینکه در مورد ایوب این را به وضوح شاهد هستیم. شیطان در خباثت و دشمنی او با خدا و مقدسین او مانند ابزاری در دست خداوند است تا مقدسین او از تمامی حیله های آگاه باشند و با قوت گرفتن از او در برابر آن بایستند و یا از آن فرار کنند. نهایتا آنکس که تا به آخر ایستاده و  تن به وسوسه نداده و اسیر آن نمیگردد مقبول و خشنود کننده خداوند است.

در حقیقت هدایت روح برای بردن عیسای مسیح به بیابان تا « تجربه» شود در راستای تایید ادعای خداوند در باره عیسای مسیح بود که به قوم اسراییل و به تمام پیروان او ثابت نماید که او آن نجات دهنده پیدایش ۳: ۱۵ میباشد که سر مار را خواهد کوبید. بر شیطان پیروز خواهد شد یعنی بر گناه و مرگ. او آن مسیح موعود است. پادشاه ازلی و سرمدی. لیکن اکنون به عیسای مسیح بود و ایمان او و میزان اطاعت او از خدای پدر که چگونه از این بیابان بیرون میامد.

متی به خواننده خود میگوید: «و چون چهل شبانه روز روزه داشت آخر گرسنه گردید. پس تجربه کننده نزد او آمده گفت.» ( متی ۴ : ۲- ۳ ) در این چهل روز چه گذشت؟ نمیدانیم. عیسای مسیح چگونه این چهل روز را سپری کرد؟ نمیدانیم. آیا در این مدت شیطان سعی کرده بود تا او را وسوسه کند؟ نمیدانیم. اما میتوانیم گمان ببریم که در کمین او بود. منتظر بود. منتظر بود تا عیسای مسیح به ضعیف ترین به شکننده ترین نقطه خود برسد. یا بر عکس، درست پس از گذشت چهل روز بدون خوراک چه بسا حس پیروزی و موفقیت بر عیسای جوان ریخته بود که او را از این پیروزی روحانی بزرگ سرمست سازد. شاید! نمیدانیم. هر چه بود و به هر دلیل بود درست روز چهلم شیطان به سراغ عیسای مسیح آمده و وسوسه کردن او را آغاز میکند با دو نیت بزرگ در سر:( همانطور که بالاتر تفسیر یونانی عبارت تجربه یا پییراسو را دیدیم)

الف) تا ماهیت انسانی مسیح جوان بروز داده شود.

ب) تا او را وادارد که شرارت و گناهی را بر ضد خدا مرتکب شود.

که نهایتا شیطان با شکست دادن عیسای مسیح نزد خدا به او اتهام بزند که تو نباید از او خشنود باشی!

ایا عیسای مسیح میتوانست گناه کند؟ این چهل روز آغاز ثابت کردن این بود که بله، عیسای مسیح بعنوان انسان میتوانست گناه کند اما در این آزمایش سه گانه از جانب شیطان تمام تلاش خود را نمود که گناه نکند چگونه؟ با تسلیم شدن و مطیع کامل خواسته و اراده پدر شدن. از خوردن و تغذیه شدن از کلام خداوند.

آدم و حوا نیز کلام خدا را داشتند. آنها مشارکت با خدا را داشتند. آنها گفتگوی مستقیم با خدا را داشتند اما چون وسوسه کننده به لغزش آنها تن داد آنها فرمان خدا را با برآوردن شدن آمال شخصی خود کم رنگ و توجیح کردند. از آن برداشتی به نفع خود کردند. بقولنا کلاه شرعی بر سر خودشان گذاشتند!

عیسای مسیح چنین نکرد! عیسای مسیح همان وسوسه ایی شد که آدم و حوا شدند. شیطان از همان ترفندی استفاده کرد که برای آدم و حوا بکار برده بود. آنها سقوط کردند عیسای مسیح ایستاد. نگاه کنید به این سه تلاش شیطان:

الف) در روزی که از آن بخورید( پیدایش ۳: ۵ )=شهوت جسم

الف- ۱- ) اگر پسر خدا هستی بگو تا این سنگها نان بشود( متی ۴: ۳ )=شهوت  جسم

ب) چشمان شما باز شود(پیدایش ۳: ۵ )=خواهش چشم

ب - ۱ ) «خود را به زیر انداز زیرا مکتوب است که فرشتگان خود را در تو فرمان دهد تا ترا بدستهای خود برگیرند مبادا پایت بسنگی خورد.» (متی ۴ : ۶ )=خواهش چشم

پ) و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود( پیدایش ۳ : ۵ )= غرور زندگانی

 

پ- ۱ ) «و همه ممالک جهان و جلال انها را بدو نشان داده بوی گفت اگر افتاده مرا سجده کنی همانا این همه را به تو بخشم.»(متی ۴ : ۸-۹ )=غرور زندگانی

در هر سه مورد وسوسه اسلحه مقاومت عیسای مسیح بر علیه این فریبهای شیطان، خداوندی و الوهیت او نبود هر چند میتوانست اما هرگز چنین نکرد. بلکه انسانی بود که تماما مطیع اراده و فرمان و خواست خدای خود شده بود. نگاه کنید به پاسخ های عیسای مسیح در هر سه مورد:

الف) در برابر خواهش و شهوت جسم گرسنه و رنجور خود چنین فرمود: «مکتوب است انسان نه محض نان زیست میکند بلکه به هر کلمه ایی که از دهان خدا صادر گردد.» ( متی ۴: ۴ )= بر ضد شهوت جسم

ب) در برابر دیدن اینکه فرشته ها او را بر دستهای خود میگیرند تا به زمین نخورد: «و نیز مکتوب است خداوند خدای خود را تجربه مکن.» ( متی ۴ : ۷ )=بر ضد خواهش چشم

پ)  در برابر تصاحب قدرتی که بر همه دنیا حاکم شود چنین فرمود: «دور شو ای شیطان زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما.» ( متی ۴ : ۱۰ )= بر ضد غرور زندگانی

گویی در پایان این سه مرحله خداوند به شیطان و همه فرشتگان آسمانی ثابت میکند که : به این دلیل من از او خشنودم.

 سپس چه شد؟ متی در پایان این سه تجربه و پیروزی عیسای مسیح بر آنها چنین مینویسد: «در ساعت ابلیس او را رها کرد و اینک فرشتگان آمده او را پرستاری مینمودند.»  (متی ۴: ۱۱ ) اما لوقا جمله ایی دیگر به این اضافه میکند که بینهایت برای عمق درک موضوع مورد بحث و سوال ما در ارتباط است. لوقا میگوید: «و چون ابلیس جمیع تجربه  را به اتمام رسانید تا مدتی از او جدا شد.» ( لوقا ۴ : ۱۳ ) تا مدتی؟ یعنی چه؟ لوقا میگوید که این آخرین باری نبود که در مدت سه سال عیسای مسیح مورد حملات و تجارب شیطان قرار گرفت. دقیقا به همین دلیل است که بعدا از دهان خود عیسای مسیح در انجیل لوقا میخوانیم که رو به شاگردان خود چنین میفرماید: « شما کسانی میباشید که در امتحانهای من با من بسر بردید.» ( لوقا ۲۲ : ۲۸ )

ما دقیقا از تمامی این آزمایشات عیسای مسیح در این سه سال خبر نداریم اما جلوتر شهادت آنهایی را خواهیم خواند که در این خصوص شهادت دادند که عیسای مسیح میتوانست گناه کند اما نکرد.

چهل سال در بیابان

متفکرین بسیاری باور دارند که عیسای مسیح نه تنها با پایداری خود در سه مورد وسوسه در این چهل روز آن اطاعتی را از خدای پدر کرد که به آدم و حوا فرمان داده شده بود چنین کنند. عیسای مسیح بعنوان آدم دوم، نماینده تمامی انسان دوم گشت، سربلند و سرکشیده تا به اسمان ایستاد تا انسان دوم پس از ایمان آوردن به او و تولد تازه یافتن آن « فیض خدا و آن بخششی که به فیض یک انسان یعنی عیسای مسیح است برای بسیاری افزون گردید.» ( رومیان ۵ : ۱۵ ) را دریافت نمایند. همچنین باور دارند عیسای مسیح با چهل روز مقاومت خود در بیابان در برابر تمامی وسوسه های شیطان نماینده تمام اسراییل گشت. آنگاه که آنها نیز وقتی به مدت چهل سال در بیابان سرگردان بودند از خدا اطاعت نکردند و در این نااطاعتی خشم و غضب خدا را برانگیختند. پولس رسول از این تاریخ چنین بازگو میکند که: «لیکن از اکثر ایشان خدا راضی نبود زیرا که در بیابان انداخته شدند.» ( اول قرنتیان ۱۰ : ۶ ) خدا از اسراییل بدلیل عدم اطاعت خشنود نبود. اما از پسر برگزیده خود بدلیل اطاعت او از پدر و فرامین او خشنود بود. ( متی ۳: ۱۷ و لوقا ۳: ۲۲ )

آیا عیسای مسیح میتوانست گناه کند؟ از دید جسم انسانی ایی که داشت بله، اما نکرد زیرا مطیع فرمان خدا بود. و این اطاعت از فرمان خدا همانطور که دیدیم قبل از وارد شدن به بیابان و چهل روز وسوسه شدن آغاز شده بود. پیروزی بر وسوسه ها نبود که خدای پدر را از عیسی خشنود نمود بلکه از اینکه میدانست او بر وسوسه ها پیروز خواهد شد او را خشنود نموده بود. و پیروزی او بر آنها درستی برداشت پدر آسمانی را از عیسای ناصری که ان نجات دهنده بود، آن وعده اسراییل، آن پادشاه موعود، مسیح موعود، ثابت نمود.

        ب) با زندگی زمینی خود آن را ثابت کرد.  

بعنوان یک انسان از کی این مطیع اراده پدر شدن در زندگی عیسای مسیح آغاز شده بود؟دقیقا نمیدانیم. اما واقعه ایی از قلم لوقا میخوانیم که به ما یاری میکند که تا حدودی بر این باور خیمه بزنیم و آن را نقاشی کنیم. لوقا به خواننده خود در باره واقعه ایی از نوجوانی عیسای ناصری میگوید:

طبق رسم یهود هر سال برای مراسم سالیانه عید فصح تمام قوم به اورشلیم میرفت از جمله مریم و یوسف. لوقا میگوید در بازگشت به ناصره آنها در باره حضور عیسای نوجوان در کاروان غفلت میکنند. پس از یک  روز راه از غیبت او آگاه میشوند. آنها به او اورشلیم برای یافتن عیسای نوجوان برمیگردند و او را در معبد اورشلیم در شرایطی پیدا میکنند که« در میان معلمان نشسته سخنان ایشان را میشنود و از ایشان سوال همی کرد».( لوقا ۲ : ۴۶ ) در پاسخ اعتراض مریم و یوسف که چرا به آنها چنین کرده و از همراه شدن با غافله غفلت نموده است، عیسای نوجوان چنین پاسخ میدهد. « از بهر چه مرا طلب کرده اید مگر ندانسته اید که باید من در امور پدر خود باشم.» ( لوقا ۲ : ۴۹ )

عیسای نوجوان در سن دوازده سالگی خود( سن سنتی در شریعت یهود بنام بارمیتزوا. (بار= پسر و میتزوا=قانون، شریعت) دریافته بود که: الف) دیگر متعلق به خانواده زمینی خود نیست بلکه تماما متعلق به پدر آسمانی خود، از اینرو میبایست دایما در حضور و خدمت او باشد. ب) خانواده او باید این را میدانستند چون  بعنوان اولین پسر خانه وقف معبد شده بود او باید در معبد میماند. پ)او دریافته بود که « باید» در امور پدر آسمانی خود باشد. ت) و نهایتا او تسلیم« امور »پدر آسمانی خود بود و تماما در پی آن بود « باید » آنها را اجرا نماید. این شور و حال عیسای نوجوان را مزمور نویس چنین بازگو میکند: « یک چیز از خداوند خواستم و آن را خواهم طلبید که تمام ایام عمرم در خانه خداوند ساکن باشم. تا جمال خداوند را مشاهده کنم و در هیکل او تفکر نمایم.» ( مزمور ۲۷ : ۴ )  

پس عیسای ناصری از همان نوجوانی اراده پدر آسمانی و امور او را واقف گشته بود و این نویسنده بر این باور است که از همین سن او دریافته بود که روزی برای گناهان دنیا باید کفاره شود.

پس آیا میتوانست گناه کند؟ تاکنون دریافته ایم که عیسای ناصری بعنوان تماما انسان میتوانست گناه کند. او وسوسه شد. شیطان، همانطور که لوقا نوشته بود، برای مدتی او را رها کرد اما او را تا زمان مرگ بر صلیب او را رها نکرد و در پی آن بود تا از فرصتی استفاده کرده و پسر خدا را گمراه سازد.

عیسای مسیح چگونه توانست وسوسه شود اما گناه نکند؟ او ترس مقدس از خداوند را تماما در جان و قلب خود از همان نوجوانی پرورش داده بود. یوحنا میگوید: « و هر که از خدا مولود شده است گناه نمیکند بلکه کسی که از خدا تولد یافت خود را نگاه میدارد و آن شریر او را لمس نمیکند.» ( اول یوحنا ۵ : ۱۸ )

اما چرا باید عیسای مسیح وسوسه میشد اما گناه نمیکرد؟ در نظر داشته باشید که تمام طرح الهی خدا در فرستادن نجات دهنده این نبود که او بیگناه زندگی کند. بلکه تا طرح نجات و رستگاری و برقراری پادشاهی خدا را بار دیگر نوین سازد. بیگناه زیستن عیسای مسیح زمینه و اساس اجرا شدن طرح کلی خدا بود. پس این آن طرح نهایی خدای پدر بود و برای اجرای این طرح عیسای مسیح باید سه شایستگی را  برای خداوند حاصل مینمود:

الف) شایسته صلیب. ابتدا میبایست در بیگناهی شایسته این باشد که برای گناهان ما قربانی شده باید تماما بیگناه میماند تا آن بره بی عیب و ناقص میبود که برای گناهان قوم خود و دنیا کفاره میشد و آمرزش گناهان بسیاری را به ارمغان میاورد.( اشعیاء نبی ۵۳: ۱۲ و رومیان ۳: ۲۵ و اول یوحنا ۲ : ۲ و ۴ : ۱۰ )

ب) شایسته نمونه شدن. سپس میبایست بیگناه میماند تا برای ما نمونه ایی باشد تا او را دنبال کنیم و در پی مطیع شدن به فرمان خدا گردیم. و پس از نجات در تقدس و پاکی بسر ببریم. پطرس رسول شاگرد خداوند ما چنین در خصوص او شهادت میدهد: «زیرا که برای همین خوانده شده اید چونکه مسیح نیز برای ما عذاب کشید و شما را نمونه ایی گذاشت تا در اثر قدمهای وی رفتار نمایید. که هیچ گناهی نکرد و مکر در زبانش یافت نشد. چون او را دشنام میدادند دشنام پس نمیداد و چون عذاب میکشید تهدید نمینمود بلکه خویشتن را به داور عادل تسلیم کرد.» ( اول پطرس ۲ : ۲۱- ۲۳ )

پ) شایسته واسطه ما شدن. تا آن کاهن اعظم ما میگردید که بواسطه تقدس و بیگناهی او، توسط شایسته این بودن که سر مار را بکوبد و بر شیطان بر وسوسه های او و بر نیش مرگ که در گناه بود و تسلط و حکومت شیطان در آن بود، آن کاهن اعظم ما گردد که همین امروز در دست راست حضرت اعلی نشسته است و برای تلاش ما و برای تقلای ما در مقدس زیستن و در اعترافات ما به گناهان ما، نزد پدر آسمانی برای ما شفاعت میکند. زیرا او دردهای ما و تقلای ما را در وسوسه ها به خوبی میداند. « زیرا رییس کهنه نداریم که نتواند همدرد ضعفهای ما بشود بلکه آزموده شده در هر چیز به مثال ما بدون گناه.» ( عبرانیان ۴ : ۱۵ ) «۱۷ از اینجهت میبایست در هر امری مشابه برادران خود شود تا در امور خدا رییس کهنه کریم و امین شده کفاره گناهان قوم را بکند. ۱۸ زیرا که چون عذاب کشیده تجربه دید استطاعت دارد که تجربه شده گان را اعانت فرماید.»( عبرانیان ۲ :  ۱۷- ۱۸ )

تمام این سه شایستگی مانند پیش قراولان آمدن پادشاهی خدا بر روی زمین است. آنگاه که خداوند ما بازگشته و داوری نهایی خود را انجام میدهد. شیطان و نبی کاذب و مرگ برای همیشه نابود میگردند. دیگر نه دردی و نه اشکی و نه وسوسه ایی و نه میلی به وسوسه ایی خواهد بود. و آسمان و زمینی تازه بنا شده و آن صلح و آن حیات ازلی و زیستن در جلال خداوند برای ازل آغاز میگردد.  

بار دیگر سوال میکنیم عیسای مسیح چطور توانست وسوسه شود و گناه نکند؟ انسان در نمای کلی و ما در نمای جزیی دوست داریم اینگونه پاسخ بدهیم که او خدا بود پس گناه نکرد. و اینگونه آن را دفاع میکنیم که مگر انسان میتواند از لحاظ مادی و احساسی و درونی وسوسه شود و خطا نکند؟ البته جالب است اگر از این دوستانی که اینچنین دفاع میکنند میپرسیدیم که آیا آنها باور دارند که طبیعت انسان میل به گناه دارد و طبیعتا انسان گناهکار است انها این را رد میکردند و مدعی میشدند که خیر در انسان نیکی هست و میتواند نیک باشد اما چون از بیگناه بودن عیسای مسیح سخن میگوییم همین گروه مدعی هستند که مگر ممکن است انسان وسوسه نشده و گناه نکند!

در اینکه عیسای مسیح از نطفه مرد بدنیا نیامد بلکه مریم از روح القدس بارور گشت او را منوط بر این نمیساخت که به هیچ عنوان وسوسه نشده و گناه نکند. بلکه او را مقید بر این میساخت که اراده پدر آسمانی خود و برای آنچه به روی زمین فرستاده شده بود را مطیع شده و آن را به اجرا در بیاورد. دقیقا به همین دلیل بود که خدای پدر از آسمان ندا در داد که از او خشنود است. زیرا عیسای مسیح از خداوندی خود به هیچ عنوان استفاده نکرد تا موجودی جدای از انسان گردد تا بتواند انسان گناهکار را رهایی بخشد. بلکه او مانند ما شد. پولس رسول در نامه خود به ایمانداران فیلیپی چنین این را گسترش میدهد: «که چون در صورت خدا بود با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد. لیکن خود را خالی کرده صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد. و چون در شکل انسان یافت شد خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت بلکه تا به موت صلیب مطیع گردید.» ( فیلیپیان ۲ : ۶- ۷ )  

و این غلام شدن و خود را فروتن کردن و دوری از شرارت و گناه با درد و آه همراه بود. « و او در ایام بشریت خود چنانکه با فریاد شدید و اشکها نزد او که به رهانیدنش از موت قادر بود تضرع و دعای بسیار کرد و به سبب تقوای خویش مستجاب گردید. هر چند پسر بود به مصیبتهاییکه اطاعت را آموخت. و کامل شده جمیع مطیعان خود را سبب نجات جاودانی گشت.» ( عبرانیان ۵ : ۷- ۹ )

یک جمع بندی کلی از این نوشته

آیا عیسای مسیح میتوانست گناه کند؟ برای پاسخ دادن به این سوال میبایست به جنبه انسانی بودن عیسای مسیح دقیق میشدیم. ( ما باور داریم که عیسای مسیح خدا-انسان بود در هر حیث و هر میزان و هر سنجش برابر با خدا بود)اما ایا در زمان رودررو شدن با وسوسه او انسان بود یا خدا؟ اگر وسوسه شد و گناه کرد پس نمیتوانست بعنوان آن کفاره برگزیده برای آمرزش گناهان دنیا باشد. و اگر گناه نکرد پس چگونه میتوانست آن کاهن اعظم ما باشد که از دردها و وسوسه های ما بیخبر باشد؟

برای اینکه به پاسخ دهیم ما از گناه سخن گفتیم. زیرا این سوال در خود سوالی دیگر را طالب است که اصلا چرا گناه؟ چرا باید گناه میبود که انسان میتوانست یا نمیتوانست گناه کند؟ دیدیم که گناه از نااطاعتی انسان از فرمان خدا نشات گرفت و ثمرات و نتایج آن ویران کننده بود که تمامی نظم الهی را مختل ساخت.

دیدیم که آدم و حوا اسیر سه وسوسه شدند: شهوت جسم-خواهش چشم-غرور زندگانی. و ما نیز بعنوان انسان گناهکار میراث بر این سه وسوسه بوده، هستیم و خواهیم بود. لیکن دیدیم خدا به رغم این سقوط   وعده تولد نجات دهنده را داد که روزی متولد گشته و بر شیطان و بر اسارت انسان در جسم و خواهشهای آن غلبه خواهد کرد. اما برای اینکه خدا قادر مییود تا این وعده خود را وفا نماید و انسان را از اسارت جسم آزاد سازد باید:

الف) باید خود نجات انسان را تدارک میدید.

ب) باید تقلا و تلاش انسان را در گناه و شرارت درک کند. زیرا خدا روح است و انسان جسم.

و دیدیم برای اینکه خدا به این دو عمل نموده و نجات دهنده را به جهان بفرستد:

الف) باید وعده تولد نجات دهنده را در طول تاریخ حفظ میکرد.

ب) نجات دهنده را در زمان معین خود بدنیا میفرستاد.

پ) اما نجات دهنده باید ثابت مینمود که او آن وعده خداست.

ما روند تاریخ اسراییل را گویای حفظ وعده خدا در فرستادن نجات دهنده قلمداد کردیم و اینکه نهایتا چون همه چیز به کمال رسید، نجات دهنده از دختری باکره در شریعت بدنیا آمد. اما پرسیدم این نجات دهنده چگونه میبایست ثابت میکرد آن نجات دهنده، آن پادشاه موعود، آن مسیح زنده، آن خدای سرمدی میباشد؟

الف) او میبایست ثابت میکرد که تماما مطیع پدر آسمانی خود و فرامین اوست.

بر خلاف آدم و حوا و اسراییل که هر دو به دلیل نااطاعتی، احکام و فرامین خدا را شکستند و خشم و غضب خدا را بر انگیختند. و برای ثابت کردن اینکه عیسای مسیح مطیع فرمان و خواست خداوند است خواندیم که درست پس از تعمید گرفتن صدای پدر آسمانی از بهشت ندا داد که این است پسر عزیز من که از او خشنودم. و عیسای مسیح این خشنود بودن پدر از خود را با پیروزی بر تمامی سه وسوسه کشنده ایی که در بیابان بود ثابت نمود. دیدیم که در حقیقت تلاش شیطان این بود که:

الف)عیسای مسیح آن ماهیت انسانی خود را بروز داده و اسیر وسوسه شود.

ب)تا با انجام شرارت بر ضد خدا مرتکب گناه شود.

تا بدین طریق شیطان بر علیه او نزد پدر اتهام بزند که او نباید از او خشنود باشد. اما عیسای مسیح هیچکدام از این را نکرد و مقتدر و پیروز از بیابان بیرون آمد. در حقیقت  او با آتش وسوسه شیطان با آتش محبت به خدا و مطیع او و فرامین او بودن پاسخ داد.

سپس دیدیم که عیسای مسیح در طول زندگی زمینی خود نیز این را ثابت نمود که او وسوسه گشت اما هرگز تن و اسیر گناه نشد. تا شایسته گردد که:

الف) آن کفاره خداوند باشد که با مرگ خود آمرزش گناهان دنیا را به ارمغان میاورد.

ب) نمونه ایی والا برای انسان گناهکار باشد که پس از ایمان میبایست در تقدس و پاکی و به دور از شرارت و زیستن در وسوسه ها زندگی نماید.

پ)  آن کاهن اعظم ما در دست راست حضرت اعلی باشد که در زمان دردها و مصیبتها و توبه های ما از شرارتهایمان چون زانو زده و به آنها اعتراف میکنیم همواره برای ما شفاعت کرده و ما را پاک سازد.

سپس دیدیم که بیگناه زیستن و بدون گناه زیستن عیسای مسیح نه تنها در راستای تصاحب این شایستگی ها برای خدای پدر بود بلکه در راستای طرح کلی خدا برای برقراری پادشاهی آسمانی خود بود. زمانی که شیطان و نبی کاذب و مرگ برای همیشه نابود میگردند و خداوند و صلح  و نظم پایدار و ازلی او بار دیگر بر تمامی هستی حکومت خواهد کرد. آسمان و زمینی تازه خلق خواهد شد.

 و من باور دارم در این خلقت تازه، انسان تمام میل و اراده آزاد خود را