X

از کتاب: خلقت تازه، طبیعت تازه

خلقت تازه، طبیعت تازه

نوشته: حسین گل هاشم

مقدمه

     اولین بخش این کتاب در بهار آغاز شده است از اینرو شما در فصل اول این کتاب در جملۀ آغازین با فضای بهار آغاز میکنید. اما آنقدر خود بهار و فصل آن در خود معنای خلقت تازه را دارد که چه بسا به کَرّات با نام و فضای آن در طول این کتاب برخورد کنید.

     اما جدای از این، مطمئن نیستم این کتاب مقدمه‏ای نیاز داشته باشد! در این مجموعه هر آنچه بر طبق کتاب‏مقدس و آیات زندۀ آن برای هر ایماندار به عیسای مسیح ذخیره گشته تا او به شخصیت حقیقی خود در مسیح پی برده، بر اساس آن زندگی کرده، و نه تنها فقط زندگی کرده بلکه پیروزمند زندگی کرده و نام خالق خود، نجات دهندۀ خود و روح پشتیبان را در این دنیای زودگذر و در میان فرزندان انسان جلال دهد مهیا گشته است.

     در طی خواندن این کتاب شما پی خواهید برد که چه قوۀ عظیمی در شما وجود دارد که در مسیح شاد و پیروزمند زندگی کنید و چه بسا تاکنون نمیدانستید! شادی و پیروزی نه فقط در بعد دنیوی آن، بلکه در تمام ابعاد. چه بسا شادی و پیروزی به رغم دردها و رنجها؛ شکستها و مصیبتهای زمین. مگر نه اینکه نجات دهنده چنین بود؟ مگر نه اینکه کلام به ما میگوید او برای ما نمونه‏ای گشت تا مانند او را دنبال نماییم (اول پطرس ۲:‏۲۱)؟ پس چرا ما هنوز طوری برخورد میکنیم و فکر میکنیم که هنوز مانند گذشته شکست خورده و له شده هستیم؟ هنوز سرگردان و هنوز مانند گوسفندان بی شبان؟ مگر خداوند شبان ما نیست؟ و او که جانش را برای ما دریغ نداشت آیا هرگز میگذارد حتی یک گوسفند از گله او تشنه، گرسنه، گیج و سردرگم بماند؟ حاشا! او که متعلّقان خویش را زمانی که بر روی زمین بود محبت نمود تا به آخر ما را محبت خواهد کرد، تا ما در او پیروزمند زندگی کنیم و با او نوری باشیم پرفروغ نه پنهان شده در خلوت زندگی امن و ساکت مسیحی در پشت درهای بسته خانه گرم و محل کار پر درآمد! بلکه بر بالای تپه‏ای تا روشنای آن را تمام آنانی که در تاریکی هستند دیده و پدر ما را که در آسمان است جلال دهند. آمین

تازگی در رشد تا به میوه ‏آوری

     سال جدید دیگری در پیش رو است، مانند سالهای دیگر که آمدند و رفتند و امروز برای ما آن سالها کهنه هستند! سال جدید دیگری در پیش رو است و میرود تا چند روز دیگر نو بودن آن تمام شده و صبح که برمیخیزیم و در روز اول این سال جدید هستیم، گویی بکارت و تازگی سال جدید در هم‏آغوشی با رویاها و امیال و آرزوهای ما، در شبی پر از سؤالات متمادی در غبار اینکه چه گذشت و چه گشت و چه خواهد شد گرفته شده است. شب به پایان میرسد و صبح آغاز میشود؛ آسمان هنوز آبی و صدای رسای خروس همسایه هیچ تغییری نکرده است؛ بوی چایی تازه دم بر حیاط پاشیده شده و صدای لخ و لخ دمپایی مادر خانه است که مثل دیروز صبح در طول حیاط کشیده میشود و نان داغ را می‏آورد تا در سفره بگذارد، عین دیروز صبح! و من و تو انگاری همان آدم دیشبی هستیم! آدم سال گذشته! و امسال را که دیشب در تب و تاب آغاز آن بودیم، در حال حاضر ما را در خود فشرده و ما را با خود به عمقِ گذرای خود میکشاند. آیا تمام این تب و تاب این چند ماهه برای جدید شدن سال تمام شده است؟ همین؟ و زندگی به روال عادی خود ادامه دارد؟ تا بهاری بگذرد و تابستانی از راه برسد و پاییز ناگهان بر درختان بدمد و زمستان ردای سفید خود را بر قامت هستی بپوشاند و دوباره بهار و دوباره شکوفه! بقول معروف: سال از نو روزی از نو؟ خیر. تازگی آدمی به طبیعت بیرون نیست. تازگی آدم ورای طبیعت بیرون است و هرگز نه تنها به خشکی نمیگراید و طبیعت خود را عوض نمیکند بلکه مدام در حال تازه شدن بیشتر است، نوآوری بیشتر، شکوفه‏های بیشتر و میوه‏های بیشتر. تمام روز. تمام ماه و تمام سال. هر سال!

     زیرا اگر تمامی تازگی و امید به تازگی در رویای این شب سال تازه نهفته و تمامی انگیزه‏ها و دورنمای ما از تازگی در نطفۀ عوض شدن تقویم و سال تازه است، زندگی ما چه خسته کننده و کسالت‏آور باید باشد! و بیهوده‏گی تمامی بار سنگین خود را در همین اولین روز صبح پس از اینکه پای خودمان را از در حیاط خانه بیرون بگذاریم، بر تمامی اندیشه‏ها و باور ما می‏اندازد. بخصوص اگر در شهر و سرزمینی زندگی میکنید که تمامی توان و قوت خود را برای حکومت انسان بر انسان صرف میکنند!

     اما مسیحیت برای این تازگی چه دارد بگوید؟ مسیحیت هرگز منتظر نیست تا سال تازه شود و باور تازگی را لمس کند. پس بیاییم امسال نه با آغاز سال تازه جدید، بلکه همین الآن در هر جایی که هستید در هر فصلی که هستید، حقیقتاً معنای عمیق تازگی در مسیح و تبدیل شدن را فرا گرفته و ۳۶۵ روز منتظر نباشیم تا احساسی خوب برای عوض شدن و تازه شدن سال به ما دست دهد، بلکه هر روز احساسی پر از شعف و شادمانی را بدلیل تازگی و تبدیل در مسیح را لذّت ببریم. اما چگونه؟ این تازگی چگونه آغاز میشود؟

     ماجرا از آنجا آغاز میشود که خدای زنده توسط نبی پیشگویی زمانی را انجام میدهد که خدا تمامی زندگی انسان جسمانی را تازه کرده و او را برای همیشه تبدیل میسازد. میخوانیم: "و ایشان را یک دل خواهم داد و در اندرون ایشان روح تازه خواهم نهاد و دل سنگی را از جسد ایشان دور کرده دل گوشتی به ایشان خواهم بخشید." (حزقیال ۱۱:‏۱۹) در همین کتاب کمی جلوتر مجدداً از جانب خداوند و وعدۀ او اینگونه این تکرار را میخوانیم، "و آب پاک بر شما خواهم پاشید و طاهر خواهید شد و شما را از همۀ نجاسات و از همۀ بت‏های شما طاهر خواهم ساخت. و دل تازه به شما خواهم داد و روح تازه در اندرون شما خواهم نهاد و دل سنگی را از جسد شما دور کرده دل گوشتین به شما خواهم داد." (حزقیال ۳۶ : ۲۵- ۲۷ )  پس می‏بینیم که تازه ساختن انسان، تازگی درونی و عمیق از طرح و نقشۀ خدا تقریباً از آغاز آفرینش بوده است. گفتم از آغاز آفرینش؟ خدای ما، یهوه، خدای زنده، و خالق و صاحب تمامی تازگی و طراوت است. از او تماماً این تازگی و طراوت مانند چاههای آب حیات عمیق، بدون انتها؛ جوشان، بدون توقف؛ زلال، بدون ذره‏ای آلودگی همواره فوران میکند. همین خدا با همین ذات تغییرناپذیر خویش، آدم را خلق کرد، و آدم را شبیه خود خلق کرد (پیدایش ۱:‏۲۶) یعنی تازه و پر از طراوت. اما برخلاف تغییر‏ناپذیر بودن ذات خالق، مخلوق برای ابد در این تازگی نماند. آلودگی وسوسه و شکستن فرمان خدا و نهایتاً کهنگی و پوسیدگی گناه به درون انسان راه یافت. او تازگی خود را از دست داد. از اینرو خدا مجدداً به دلیل فیض بیکران خود این وعدۀ تازه شدن مجدد انسان را به انسان توسط نبی میدهد. اما این چگونه انجام شد؟ خدا چگونه این تازگی را، تازگی ابدی و جاودانه را برای انسان از هر نژاد و هر رنگ و هر قومی ممکن ساخت؟ لطفاً به آیات بالا که در آن وعدۀ خدا نهفته است دقت کنید. نگاه کنید که خدا چگونه دادن دل تازه و روح تازه را برای من و تو ممکن میسازد. ابتدا از گرفتن آغاز میشود سپس با دادن کامل میگردد. در حقیقت بر طبق این وعده اینگونه درک میکنیم که خدا برای اینکه دل تازه و روح تازه به ما بدهد، ابتدا باید آن کهنگی را از ما بگیرد. برای اینکه دل نرم را در سینۀ ما بگذارد، ابتدا باید دل سنگی را از سینۀ ما در بیاورد. برای اینکه روح تازه را در ما ساکن سازد، ابتدا باید روح قدیمی و کهنه را از ما خارج سازد.

     یادتان می‏آید زمان عید، موقع خانه تکانی؟ ما خانه را از تمامی گرد و خاک پاک میکردیم و همه چیز را ابتدا تازه میکردیم، سپس فرش خانه را می‏شستیم، پشتی‏ها، سپس پرده‏ها؛ بعد از اینکه تمام نمای درونی اتاق تازه میشد، تازه آن وقت شیرینی و گل و سفرۀ عید را میچیدیم. سفرۀ عید را در میان گرد و خاک پهن نمی‏کردیم. یهوه، خدای زنده نیز، سفرۀ قدوسیت و تازگی خویش را در بین گرد و غبار روح و جان ما هرگز پهن نخواهد کرد. مثال خانه تکانی و عوض و تبدیل شدن انسان در روحی تازه ممکن است تا حدی در موازی هم حرکت کنند؛ اما زمانی که سخن از مدت زمان این تغییر در هر دو مورد پیش میآید، متأسفانه خانه تکانی و پهن کردن سفرۀ عید به مراتب سریعتر آماده میشود تا دل و جان انسان کهنه به تازگی درون!

     مجدداً در بالا خواندیم که خدا برای اینکه دل تازه و روح تازه به ما بدهد، ابتدا دل سنگی و روح کهنه را از ما گرفته و خارج میسازد؛ سپس ما را از این تازگی مزیّن میسازد. این گرفتن کهنگی چگونه میسّر میگردد؟ و این تازگی  و تازه شدن کی؟

     همه شراب عروسی را خورده بودند و شراب تمام شده بود. که مریم مادر عیسی دست به دامن پسر خود، خداوند خود، نجات دهندۀ خود گردید. زمانی که عیسای خداوند آب را به شراب تبدیل نمود و حضار و پیران مجلس، آبی که عیسای مسیح به شراب تبدیل کرده بود را نوشیدند، اعتراف کردند که: "هر کسی شراب خوب را اول میآورد و چون مست شدند بدتر از آن؛ لیکن تو شراب خوب را تا حال نگه داشتی." (یوحنا ۲:‏۱۰) عیسای مسیح در جایی به شاگردان خود می‏فرماید: "من تاک حقیقی هستم." (یوحنا ۱۵:‏۱ ) اگر تاک حقیقی باشد، شراب آن نیز حقیقی است. یعنی از آن شراب حقیقی تولید میگردد. شرابی که همه، آنانی که تاکنون از شرابهای خمره‏های پدران خود نوشیده بودند، خورده و خواهند گفت: "این حقیقتاً شراب نابی است!" این شراب خوب تا به امروز و تا زمانی که جام آن بر لبهای شما بنشیند برای شما نگه داشته شده تا شما آن را نوشیده و از آن تازه گردید. اما قبل از اینکه از این شراب بنوشید و دل و جان شما تازه گردد، ابتدا باید دل و جان خود را آمادۀ نوشیدن این شراب تازه بسازید. باید شراب تازه را در مشک تازه ریخت. این به قوت و درایت انسان ممکن نیست. اگر انسان قادر بود تا دل و جان خودش را تازه سازد تا آمادۀ پذیرش شراب تازۀ خدا برای دریافت دل تازه و روح تازه گردد، دیگر به "خدمتگزار" پیشگویی شده توسط اشعیاء نبی (اشعیاء ۵۳) نیازی نبود تا غمخوار و رنجور ما گشته و برای شفای ما مجروح گردد. دیگر به رویای دانیال نیازی نبود تا مسیح تا هفت هفته و شصت و دو هفته بماند و سپس بعد از آن منقطع گردد؟ (دانیال ۹:‏۲۴- ۲۷ ) پس انسان قادر نیست تا خودش را تازه سازد. به تازگی خدا نیاز دارد تا وارد جسم و جان او شده و جسم و جان کهنۀ او را خانه تکانی کند. یعنی همان تازگی که نیقودیموس پیر اسرائیل پس از سالیان سال زهد و پارسایی و اجرای شریعت هنوز ندانسته بود که با تولدی تازه از آب و روح میسر خواهد شد. (یوحنا 3:‏1-21)

     پس باید تولد تازه یافت تا خدا روح تازه و دل تازه را در ما قرار دهد. و این تولد تازه از آب آغاز شده و در روح ادامه می‏یابد. آب: اول اعتراف از دل است. اعتراف به چه؟ پطرس روی خود را از مسیح برگرداند و گفت: "خداوندا از من دور شو من گناهکارم." اعتراف به خداوندی مسیح. اعتراف به گناهکار بودن ما. سپس به زبان آوردن این اعتراف است و چون به زبان می‏آوریم، آب نیز بر ما ریخته میشود تا گویی ما را در راستی این اعتراف بشوید. گویی میگوییم: ایمان آورده‏ایم به عیسای مسیح بعنوان نجات دهندۀ خود که ما را از گناهان خود شسته است و ما را با خود در مرگ و قیام خود تعمید داده است. مرگ در گناه و قیام به تازگی حیات. آنگاه پس از تعمید روح خداوند کار این تبدیل و تازگی را که از آب آغاز گشته است را تا به کامل شدن ادامه میدهد. پولس مینویسد: "ما که در مسیح عیسی تعمید یافتیم در موت او تعمید یافتیم. پس چونکه در موت او تعمید یافتیم با او دفن شدیم تا آنکه به همین قسمی که مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست ما نیز در تازگی حیات رفتار نماییم." (رومیان ۶:‏۴) خدا نمیتوانست دل سنگی را از سینۀ ما در آورده و دل گوشتی به ما بدهد، اگر این دل سنگی با خون مسیح نرم و خرد نشده بود. خدا نمیتوانست ما را به تازگی حیات سوق دهد اگر هنوز در کهنگی حیات خود با مسیح بر بالای صلیب نمرده و دفن نشده بودیم. برای همین پولس ادامه داده که: "اما الحال چون برای آن چیزی که در آن بسته بودیم مردیم از شریعت آزاد شدیم به حدی که در تازگی روح بندگی میکنیم نه در کهنگی حرف." (رومیان ۷:‏۶)

     ای مسیحی آیا در مسیح هستی؟ آیا در او مانده‏ای؟ آیا هنوز نامش را بر خودت داری؟ پس "خلقت تازه‏ای" هستی. چه زیباست بودن در مسیح برای این خلقت تازه؛ برای اینکه او تمامی تازگی خلقت است. پس با او بودن و در او بودن، بودن در تازگی در خلقت است.

     ای مسیحی! تو برادر یا خواهر آن نجات دهنده هستی که خون خود را در پیاله‏ای به عنوان پیمان تازه به تو داد تا بنوشی، بنوشی و او را به یاد آوری که برای تو چه کرد. به یاد آوری که این پیمان تازه چه بود و برای تو چه میکند. در این پیمان تازه تو برای ابد از تمامی اسارت شریعت دین پدرانت و نیاکانت رها شده‏ای. "زیرا که در مسیح عیسی نه ختنه چیزیست و نه نامختونی بلکه خلقت تازه." (غلاطیان ۶:‏۱۵) در این پیمان تازه، که از راه نوشیدن شراب تازۀ مسیح در جان و روح تو به دست می‏آید، تو دیگر آن انسان قبلی نیستی، هر آنچه کهنه بود درگذشت و اکنون حیاتی نو آغاز گشته است. آغاز گشته است یا نه؟ اگر نه! برو! برو به میز شام آخر. آن پیاله را از دست او بگیر و بنوش. با او به باغ جتسیمانی برو. التماس میکنم که به خواب نروی! بیدار بمان در این شب طولانی خداوندت و با او دعا کن. سپس با او به شش دادگاه هجو و ناعادلانه برو. ببین که چگونه عدالت انسان پوچ و مسخره کننده است زمانی که خداوند در دادگاه محاکمه میگردد. آنگاه با او گام بزن و به جلجتا برو. با او بمان. از نزدیک با او بمان. تا ساعت سه بعدازظهر، تا تاریکی مطلق. اکنون راه بیافت و در تنهای اندوهبار خود ماتم بگیر. و گریه کن که خداوندت برای تو، برای تو که روزی دشمن او بودی جانش را فدا کرده است. بمان تا روز اول هفته! و در قیام پرشکوه او رقصان شو! فرمان واضح و روشن است: "تا آنکه شما از جهت رفتار گذشتۀ خود انسانیت کهنه را که از شهوات فریبنده فاسد میگردد از خود بیرون کنید و به روح ذهن خود تازه شوید و انسانیت تازه را که به صورت خدا در عدالت و قدوسیت حقیقی آفریده شده است بپوشید." (افسسیان ۴:‏۲۲- ۲۴ )

     درخت زمانی میوه بار می‏آورد که بهار پر از شکوفه‏ای را پشت سر داشته باشد. و میوه‏ها زمانی مقبول دهان ارباب میگردند که در تابش آفتاب و باد و باران، یارای تحمل را داشته و به پختگی مطبوع خود دست یافته باشد. دست باغبان هرگز به سمت میوۀ خام برای چیدن دراز نمیشود، و او میوۀ خام را گاز نمیزند! ما هر آنچه که برای پخته شدن در مسیح نیازمندیم را دارا میباشیم. میوۀ ما در این پیمان تازه و خلقت تازه کاملاً معلوم است. و باغبان در انتظار بارآوری ما میباشد.